بچه های آفتاب برنامه یازدهم

کد تولیدات موسسه: 104

تاریخ: شنبه< دوازدهم تير ماه 1395

مناسبت : استقبال عید فطر/موضوع : مشورت/هنر دستان من : درست کردن ماه/ قصه و نقاشی : نماز عید امام رضا علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : مشورت

نویسنده :خانم شکیبا

 

عروسک نشسته است و چند رنگ کاغذ رنگی و مقوا روی میز کنار دستش گذاشته است. بچه ها هم هر کدام کاغذ رنگی را به دست گرفته اند با رنگهای مختلف ، و در حال درست کردن قایقهای کوچک و بزرگ و اشکال مختلف با کاغذ رنگی هستند (بچه ها خودشان را مشغول کار نشان میدهند)

مجری میگوید:"سلاااام " و بچه ها آرام و بی حوصله هر کدام سلام میکنند و به کار خود ادامه میدهند .(حواسشان به کار دستی خود است) و یکی از بچه ها هم انگشت اشاره اش را( به علامت هیس) روی صورت میگذارد و به مجری اشاره میکند که زودتر بنشیند.

مجری میگوید: "بچه ها مثل اینکه بد موقع مزاحم شدم ؟هان؟نکنه ساعت برنامه عوض شده ؟آخه اینجا چه خبره؟

بچه ها و عروسک همه مشغول درست کردن کاردستی خود هستند و توجهی به مجری نمیکنند .مجری هم بلند می شود و میگوید:"باشه ما فعلا رفتیم" و از صحنه بیرون میآید اما عروسک صدایش میزند ومیگوید:"آقای مجری بیاااا ،بیا حسابی کارت دارم!"

(مجری که از توجه  عروسک خوشحال شده است) با لبخند و شادی می آید و می نشیند کنار عروسک و می گوید:

"به به !چه حال ؟چه خبر؟"

عروسک اما سریع می پرسد:"اقا مجری موبایل داری ؟

مجری :بله!

عروسک:"آقا سرییییییع این شماره رو برام بگیر

عروسک :یک یک یک

مجری :خوب خوب خوب

عروسک: دو دو دو

مجری :خوب خوب خوب

عروسک :ده بیست سی/ چهل پنجاه شصت/هفتاد هشتاد نود صد

مجری :خوب؟! خوب؟! خوب؟!

عروسک: هزار و شصت و شونزده

مجری( با تعجب):این دیگه چه شماره ای آخه؟چرا اینجوریه؟

عروسک :تلفن شهر عروسکیاس دیگه ! تعجب داره ؟حالا زود گوشیتو بده

عروسک تلفن را میگیرد و میگوید:

سلام سلام اصغری جون

چطوره حال و روزتون؟

مامان جونت تو خونه است؟

مشغول آشپزخونه است؟

میشه صداش کنی بیااااد؟!

کارش دارم  خیلی زیاد

عروسک با مادر اصغری سلام علیک میکند و میگوید:اصغری گفته شما خیلی خوب کاردستی درست میکنین،میشه طرز درست کردن کاردستی دایناسور کاغذی رو به من بگین؟

مادر اصغری پشت تلفن حرف میزند و عروسک مدام تکرار میکند:چسب نواری ،قیچیٰ،مقواٰ،کاغذ رنگی ٰچسب مایع .منتهی الیه سمت چپ کاغذ را می چسبانیم به سمت راست ،کاغذ را 5 بار تا می زنیمٰ،قیچی میکنیم ٰ،می چسبانیم،می بریم . دوباره چسب نواری ،قیچیٰ،مقواٰ،کاغذ رنگی ،چسب مایع.حالا 5 بار تا میزنیم ..."

عروسک خداحافظی میکند و تند و تند مشغول چسباندن کاغذ می شود.مجری هر چه می پرسد که :"چی درست میکنی ، کمک نمیخوای؟ "عروسک می گوید :" نه ! فقط مامان اصغری اینا بلده دایناسور درست بکنه ،مثل واقعیش ! فقط اون بلده راهنماییم کنه ،کمکم نمی خوام"عروسک سخت مشغول کار کردن با کاغذ است و تکه های کاغذ رنگی به صورت و دستش چسبیده است. و بی حوصله وتند کار میکند.

مجری سراغ بچه ها میرود و از آنها می پرسد که چه چیزی درست میکنند وتا بحال چه کارهای دستی انجام داده اند.

بچه ها در مورد کاردستی با کاغذ ،گل بازی ،کار با سفال و خیلی فعالیتها و هنرهای دیگری که می شود با استفاده از ابزار ساده و دست درست کرد حرف میزنند یا در مورد چیزهایی که دلشان میخواهد می توانستند درست کنند. صحبت مجری که تمام می شود عروسک با عجله می پرسد:آقای مجرییییی بیا!گوشیت شارز داره؟ بیا برام شماره بگیر!

مجری می پرسد:دوباره با کی کار داری؟؟

عرسک  می گوید: با مامان اصغری اینا"

دوباره با خانه اصغری همکلاسیش تماس میگیرد و عروسک تلفن را میگیرد و میگوید :

سلام سلام اصغری جون

چطوره حال و روزتون؟

مامان جونت تو خونه است؟

مشغول آشپزخونه است؟

میشه صداش کنی بیااااد؟

کارش دارم  خیلی زیاد

عروسک از مادر اصغری دوباره دستور درست کردن دایناسور با کاغذ را می پرسد(مثل بالا ) و باز مشغول میشود .اما باز بی فایده است .مجری میگوید:منم بلدم دایناسور درست بکنم ها!کمک میخوای ؟

عروسک دوباره محکم میگوید :نه! فقط مامان اصغری اینا بلده! فقط باید مدل اون درست کنم!

آقای مجری باز به سراغ بچه ها می رود و بعضی ها از او سوال می پرسند و او کمک میکند کار دستی هایشان را درست کنند و مجری هم مشغول میشود .عروسک اما باز صدا میزند:آقای مجری موبایللللل؟

 و بچه ها همه با هم می گویند:"ای بابا"

عروسک باز مشغول صحبت می شود و می گوید :خوب کاردستی من تموم شد و کاردستی ساده ای را که درست کرده است(مثلا یک قایق کاغذی بزرگ که پرچم ساده ای را با کمک چوب کبریت به آن وصل کرده است) بالا می برد و میگوید :"هرکی کارش تموم شد،دستشو بیاره بالا" و تموم بچه ها هم کاردستیهای ساده کاغذی خود را بالا می برند و توی هوا دستهایشان را تکان می دهند و به افتخار خودشان دست میزنند و شادی میکنند.عروسک اما در آن میان باز مجری را صدا میزند و میگوید:آقای مجری موبایل بیااار"و دوباره در حالی که بچه ها مشغول بازی با کاردستیهای خود هستند با صدای خسته و ناراحت میگوید:

"سلام سلام اصغری جون

چطوره حال و روزتون؟

مامان جونت تو خونه است؟/مشغول آشپز خونه است؟

ارسال نظر