کد تولیدات موسسه: 109
تاریخ: شنبه< شانزدهم مرداد ماه 1395
موضوع : حقوق والدین/میهمان : حاج آقای سلطانی/قصه و نقاشی : دعبل و راهزنان/دانشمندان بزرگ : جابربن حیان
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احترام به پدر و مادر
نویسنده : خانم قرایی
مجری همانطور که به نام خدا و سلام می کند از در وارد می شود و عروسک بر پا میدهد و همه بچه ها جلوی پای او بلند می شوند و عروسک چند بار برپا و برجا می دهد، مجری با تعجب به همه نگاه میکند و بعد دست بر سینه میگذارد و از همه تشکر میکند و بعد عروسک می گوید: "برجا" و بچه ها می نشینند.
مجری با خنده می پرسد : "ممنون که جلوی پای من بلند شدید بچه ها !خیلی خوشحالم کردید. حالا برای چی اینکارو کردید؟"
عروسک گیج می شود و به بچه ها نگاه میکند و می گوید: "هیچییییی!همینجوری !داشتیم معلم بازی می کردیم"
مجری با ناراحتی سرش را پایین می اندازد و میگوید: اما من فکر کردم شماها به من احترام گذاشتین ،بخاطر اینکه ازتون بزرگترم ،گاهی راهنمایی تون میکنم ،اینهمه براتون کتاب میخونم ، با حالت تعجب و چهره ای که سئوال براش ایجاد شده مات و مبهوت به جمع نگاه می کند.
عروسک نگاهی به بچه ها میکند و می گوید: اما ما فقط جلوی آقا معلم یا خانم معلممون بلند میشیم و می ایستیم"
مجری می گوید:"چی؟؟؟"بلند می شود می ایستد و زل می زند به بچه ها و هی به عروسک نگاه میکند و بعد به آنها و می پرسد:"یعنی شما جلوی پای هیچکس هیچکس دیگه بلند نمیشید؟؟؟"
بچه ها و عروسک یکصدا میگویند:"نه!"
مجری می پرسد: حتی جلوی پای بزرگترها ، "حتی جلوی پای پدر و مادرتون؟"
عروسک می پرسد: "مگه شما میشید؟" و بعد بلند بلند می خندد و میگوید: "یعنی چی آقای مجری یعنی هر بار که مادرتون میره توی آشپزخانه و براتون خوراکی میاره ،هی جلوی پاش بلند می شید و می شینید؟ یعنی هر بارکه می ره آب میاره ،میوه میاره،سفره پهن میکنه یا جمع میکنه؟!(عروسک وبچه ها بلند می خندد)
مجری هم می خندد و میگوید: اینهمه که نه! راستش من چون بزرگ شدم دیگه خونه پدر و مادر زندگی نمیکنم ،اما هر بارکه پدرم ازبیرون خونه میاد و از در وارد میشه، من جلوی پاش بلند میشم .هر بار مادرم می شینه کنارم و من پاهامو دراز کردم ،بلند میشم و مرتب میشینم .هر بار پدرم از خواب بلند میشه و بعد از چند ساعت دوباره می بینمش ،حتما بلند میشم و باز سلام میدم.
عروسک می پرسد:چرااااا؟آخه مگه میشه آدم جلوی پدر مادرشم" بر پا" بده؟(پاهامون درد می گیره ) هی بشین هی پاشو
مجری می خندد و می گوید:" اینکه بر پا دادن نیست ،احترام گذاشتنه ! اصلا بگید ببینم ،وقتی که شماها نوزاد بودید کی از شما ها مواظبت میکرد؟ کی بهتون غذا می داد؟ "
بچه ها یکصدا میگویند: " مادرمون مادرمون/ همانکه همربونه/ ماه تو آسمونه
مجری دوباره می پرسد :وقتی نو پا بودید ،همون روزایی که تازه راه رفتن یاد گرفته بودید میدونین کی هی دستتونو می گرفت و وقتی زمین می خوردین بلندتون می کرد؟و بیرون خونه مواظبتون بود؟
بچه ها یکصدا می گویند:پدر مون /پدرمون /همانکه مهربونه /چراغ خونمونه!
مجری می گوید: آفرین! وقتی که مریض میشین ، خدای نکرده تب می کنین یا دست و پاتون درد میگیره ، کی تا صبح بالای سرتون بیدارمیشینه ؟کی دواهاتونو به موقع بهتون میده؟ کی مدام بهتون دلداری میده که زود زود خوب میشین؟
بچه ها یکصدا میگویند: " مادرمون مادرمون/ همانکه همزبانه است/ ماه تو آسمونه
مجری می گوید : آفرین بچه ها! وقتی اول مهر میشه ومیرید مدرسه ، کی براتون دفتر و کیف و کتاب می خره ؟یا وقتی سال نو میاد کی براتون لباس نو می خره ؟کی میره سرکار و از صبح تا شب زحمت میکشه تا شماها راحتتر زندگی کنید؟
بچه ها یکصدا می گویند:پدر مون /پدرمون /همانکه مهربان است /چراغ خونمونه!
حالا بگید ببینم باید به پدر و مادرمونم اندازه خانم معلممون و آقا معلممون احترام بذاریم یا نه ؟
عروسک بلند و تقریبا با فریاد می گوید: نه !
بچه ها و آقای مجری همه سرشان را به نشانه تاسف تکان می دهند و مجری میگوید :آخه چرااا ؟
عروسک میگوید:به پدر و مادرا باید خیلی خیلی بیشتر احترام گذاشت ،آینقدر زیاد زیاد، مثلا از اینجا تا آسمون باید احترام گذاشت .اندازه زمین تا ماه ! از زمین تا آسمون ! اینقدر زیاد که اونام بدونن ما میدونیم چقدر به ما خوبی کردن ،اونقدر زیاد اندازه ستاره های آسمون که حتی نمیشه شمردش !
مسابقه : مجری به بچه ها بشین پاش می گوید و بچه ها باید برعکس رفتار کنن ابزار : آموزش حقوق والدین |
کد تخفیف برای خرید محصولات
بازدید از مجموعه تفریحی دانادل واقع در مجموعه فرهنگی شهید چمران 1400
ماکت اولیه و خام محصولات موسسه فرهنگی رسول مهر
طرح بهار تا بهار (مجازی) 1399
طرح یاران ولایت (مجازی) تابستان 1399
برگزاری طرح یاران ولایت پنها تهران تابستان 1398
برگزاری فعالیت های فرهنگی ششماهه اول سال 1398 در مجتمع سپید کنار بندر انزلی