بچه های آفتاب برنامه بیست و دوم

کد تولیدات موسسه: 115

تاریخ: شنبه< بيست و هفتم شهريور ماه 1395

مناسبت : ایام عید غدیر/موضوع : نظم/میهمان : حاج آقای سلطانی/مسابقه/قصه و نقاشی : ماجرای غدیر

 

یا حق
موضوع : نظم 
نویسنده: خانم قرائی 
ماهان و بچه ها در حال صحبت كردن هستند و ماهان از بچه ها در رابطه با نظم سوال می كند. 
نظم یعنی چی؟ چرا نظم داشتن خوبه؟ بی نظمی باعث چه اتفاقایی می شه؟ 
پاسخ ها هم به این سمت باشد كه قرارگیری هرچیزی درجای درست خودش، دوری از سردرگمی و بلاتكلیفی، و شلوغی و به هم ریختگی و ...
بعد ماهان متوجه حضور بچه های توی خونه میشه و همراه با بچه های حاضر در برنامه سلام می دهند:
ماهان:     به به دوباره مهمون        اومده به خونمون
بچه ها: سلام و درود با لبخند
ماهان: برای تو دوست دلبند
ماهان: با دوستام درباره نظم و ترتیب صحبت می كردیم. تابان یه دوروزیه كه خیلی سرش شلوغ شده و اصلا به نظم و تمیزی اتاقش نمی رسه و من تو این كار كمكش می كنم. دیشب می گفت خودم سرم خلوت شد تمیز می كنم. قبول نمی كرد كه اگر دور و برش نا مرتب و بی نظم باشه نمی تونه به درس هاش هم برسه... خلاصه كه الان با دوستای خوبم راجع به اهمیت نظم و ترتیب حرف می زدم. قطعا همه شما ها هم قبول دارید كه وقتی دور و بر آدم تمیزه و همه چی سر جاشه آدم خیلی راحت تر می تونه به كاراش برسه و اگر چیزی رو میخواد پیدا كنه...
تابان با یه سلام خسته و بی حوصله وارد میشه و كلام ماهان رو قطع می كنه.
ماهان: سلااااام چیه چرا انقدر خسته ای؟
تابان: خب یكم این روزا سرمون شلوغه دیگه...
ماهان: بازم امتحان و تكلیف داری یعنی؟
تابان: نه بحث درس و اینا نیست كه!!!
ماهان: پس این دو روزه چرا انقدر خسته و درگیر و ...
تابان: آخه چندوقت پیش كه جشن داشتیم بچه ها یه نمایش اجرا كردن كه قرار میشه پدر و مادر یه خونه ای برن مسافرت و بچه ها خودشون اونجا رو اداره كنن... بعد از تئاتر ناظم گفت من قبول ندارم به همین راحتی بشه كاری رو به عهده گرفت و مدیریت كرد و هیچ مشكلی پیش نیاد. خیلی كار سختیه همیشه نیاز به یه افرادی هست كه مدیریت امور رو به درستی دست بگیرن و آگاه باشن همه نمی تونن... چندتا از بچه های گروه ما هم گفتن اصلا اینطوری نیست همه می تونن به هم كمك كنن و اوضاع رو مدیریت كنن و قانون بذارن و .... خلاصه یه بحث مفصل
بچه ها و ماهان: خب!
تابان: مدیرمون هم گفتن از فردا مانور اداره مدرسه رو دارید.
ماهان: وای چقدر وحشتناك!
تابان: خیلی وحشتناك تر!
ماهان و بچه ها: خب ، ماهان می گوید اصلا بچه ها همین الان یکی از شماها بیاد همین جا برنامه رو چند دقیقه ای بجای من اداره کند.
تابان: خب به جمالتون چیه هی خب خب راه انداختین. چند روز اول خوب گذشت اما رفته رفته هركی هرطور دلش خواست اومد و رفت و چقدر رفت و آمد سر كلاس ها به هم ریخت و اوضاع مدرسه نامرتب و درهم شد و روز شیشم كه شروع شد...
ماهان و بچه ها: خب!
تابان: زنگ خورد و باید می رفتیم تو صف و آماده ورزش صبحگاهی می شدیم
ماهان و بچه ها: خب!
تابان: خب هركی هرطور دلش خواست سر صف واستاد و یه شلختگی بدی تو حیاط بود كه ما حریف نشدیم درستش كنیم!
ماهان و بچه ها: خب
تابان: هیچی بعدش برا ورزش كردن یكی باید می رفت بالا تا حركات نرمشی رو انجام بده و بچه ها با توجه به اون ورزش ها رو باید انجام می دادن...
ماهان و بچه ها: خب؟!
تابان: چشتون روز بد نبینه ده نفر رفتن اون بالا كه یكیشون ورزش بده و درگیری شد و حسابی همو زدن!
ماهان: این كه خیلی بده؟ بعدش چی شد؟
تابان: هیچی ناظم و مدیر اومدن و برای این یه هفته ای كه هیچ كار خوبی نكردیم هیچ مدرسه رو داغون كردیم خدمت ما رسیدن و جریممون كردن!
ماهان: ای وای! خب چرا به من چیزی نگفتی؟
تابان: برای اینكه گفتنش فایده ای نداشت! مسئولیت حرفی كه زده بودیم و كاری كه كرده بودیم رو خودمون باید قبول می كردیم و الان یك هفته است كه نظافت مدرسه برای جبران اون یك هفته با ما بوده و امروز آخرین روزش رو پشت سر گذاشتیم...
ماهان: خب خداروشكر كه راحت شدین بالاخره... اما عوضش متوجه شدی كه هر كار و هر مسیری نیاز به یه مسئول و همراه آگاه و توانا داره كه هم دلسوز باشه هم مدیریتش خوب باشه.
تابان: آره اینا رو فهمیدیم ولی ناراحتیمون چیز دیگه ایه!
ماهان: چی؟
تابان: مدیرمون دارن میرن سفر و تا یك ماه دیگه نمیان!
ماهان: خب ناراحتی نداره كه! 
تابان: خب اگه دوباره همه چی بهم بریزه چی؟!
ماهان: خب مدیرتون شما رو همینطوری ول نمی كنه بره كه. قطعا فرد دیگه ای رو برای حمایت و راهنمایی شما درنظر می گیره و میره... یعنی الیته درنظر گرفته!
تابان: كیو؟
ماهان: خب ناظمتون! ببین مدیر مدرسه وقتی نباشه ناظم یا معاون مدرسه افرادی هستند كه باید حواسشون به بچه ها باشه تا مشكلی براشون پیش نیاد و توی مشكلات و سختی ها راهنما و یاورشون باشه!
تابان: ااا! چه جالب چون همیشه فكر می كردم وقتی مدیر هست ناظم برای چی هست؟!
ماهان: خب برای همین دیگه. چون مدیر مسئولیت كل مدرسه رو به عهده داره؛ گاهی ممكنه مشكلی یا جلسه ای یا هرچی پیش بیاد كه نباشه برای همین همیشه یكی كه بهش اعتماد داره رو جای خودش می ذاره كه به اوضاع رسیدگی كنه و حواسش به دانش آموزا باشه...
تابان: چقدر اینطوری خوبه! هركی هركار دلش خواست انجام نمیده و برای خودش قانون بذاره و نظم و اعصاب بقیه رو بهم بریزه...
ماهان: آره دیگه خداروشكر این یه قانونه و همه باید قبولش كنن كه در نبود مدیر ناظمی هست كه باید مدیریت كارها رو دست بگیره و وقتی هم مدیر هست این ناظم یاور و همراه مدیره تا تو كارها بهش كمك كنه.
تابان: حالا خیالم راحته! چون گفتم اون یه هفته رو این دفعه یه ماه باید تحمل كنیم... راستی یه چیز دیگه هم خواستم بگم!
ماهان: چی عزیزم بگو!
تابان: من خیلی ازت ممنونم كه انقدر به فكر منی و كمكم می كنی! من قبول دارم نظم كه باشه همه چی رو روال مشخص و درست پیش می ره و وقتی نباشه خیلی چیزا به هم میریزه خصوصا اخلاق آدم. اما متاسفانه تو این مدت جون نداشتم كه به اتاق هم رسیدگی كنم چون انقدر خسته بودم كه از درسام جا میموندم...
ماهان: خواهش می كنم بالاخره پیش میاد گاهی. طبیعیه! من خوشحالم كه تو انقدر عاقلی.
تابان: هندونه دادنه شروع شد... نه تو خوب تری...
و بعد با هم میرن سراغ  خوندن شعر:
میخوای بری هرطرفی
نظم و ادب رو ببری
هر طرح و نقش خوشگلی
بدون نظم و خوشدلی
میشه خیال و ارزو
پس تنبلی زودی بدور
میخوای درست راه رو بری
کارای خوب خوب بکنی
باید یه راه بلد باشه
بی عیب و کار بلد باشه
بری با اون به آسمون
پیش خدای مهربون 
 

ارسال نظر