بچه های آفتاب برنامه بیست و چهارم

کد تولیدات موسسه: 117

تاریخ: شنبه< دهم مهر ماه 1395

مناسبت : اول محرم/موضوع : عذرخواهی/مداح نوجوان : آقای جدیدوند/قصه و نقاشی : مرد شامی و امام حسین علیه السلام/دانشمندان بزرگ : خواجه نصیرالدین طوسی

متاسفانه فیلم این برنامه موجود نیست.

یا حق
موضوع : عذر خواهی
نویسنده : خانم قرایی 
ماهان وارد استودیو می شود و متوجه تابان كه در گوشه ای گرفته و ناراحت نشسته نمی شود و شروع به خواندن شعر سلام می كند:
سلام به دوستای گلم        هواشونو كرده دلم
شكر خدا سلامتیم            تو خوشی، ناز و نعمتیم
بدی یا جنگی نداریم        به زندگی امید داریم
بعد رو به بچه ها می كند و می گوید: از یك ساعت پیش تا حالا هرجا دنبال تابان گشتم پیداش نكردم. شماها ندیدینش؟! 
بچه ها اشاره می كنند به تابان و می گویند: اونجا نشسته
ماهان بر می گردد و میبیند تابان در گوشه ای نشسته و اصلا حواسش نیست. آرام به سمت او می رود و دستش را دورش ماندازد و می گوید: 
سلام به روی ماهت        به چشمای سیاهت
دلت چرا گرفته         كی به تو چیزی گفته
تابان سرش را بالا می كند و می گوید: 
سلام به تو كه خوبی        پاكی تو مثل آبی
هروقت خطایی كردم        گذشت كردی حسابی
ماهان: یعنی الان یه كاری كه كردی كه باز هم باید گذشت كنم؟ (با لحنی خنده دار و شوخی)
تابان: نه! آخه دلم گرفته از دست بعضی آدم ها كه عذرخواهی هم اثر نداره براشون!
ماهان: یعنی چی؟ كیا؟
تابان: با دوستا توی حیاط مدرسه بودیم كه سهیل دوباره زد به سرش و شروع كرد سر به سر گذاشتن و اذیت كردن همه بچه ها!
ماهان: چرا؟
تابان: همیشه شیطونی می كنه ولی این دفعه همه از امتحان اومده بودیم بیرون و چون خیلی سخت بود و همه خراب كرده بودن كسی حوصله داشت و دوستاش هم همراهش نبودن. حوصله اش سر رفت كه همه گرفته بودن شروع كرد اذیت با توپ به سمت همه شوت می كرد.
ماهان: خب این كه خطرناكه!
تابان: خب سعی می كرد یواش بزنه یا به سمت سر و صورت كسی نزنه. ولی اعصاب همه رو ریخته بود به هم تا اینكه توپ اشتباهی محكم خورد تو صورت یكی از بچه ها...
ماهان: كی؟! چی؟!چیزیش نشد؟!
تابان: تو صورت هادی... شانس آورد عینكش تو چشمش خورد نشد.
ماهان: این كه خطرناكه تابان!
بچه ها: خیلی خطرناكه تابان...
تابان: بعد طفلك انقدر غصه اش گرفت سریع رفت پیش هادی و عذرخواهی و كلی گریه ولی خب ناظم اینا بردش دفتر بعد هم گفتن اخراجی بعد هم بچه های لوس ما گفتن دیگه هیچ كس باهاش دوستی نكنه...
ماهان: خب اینكه رفتار درستی نیست اون یه اشتباهی كرده شما باید توی دوستی و رفاقیت اشتباهاش رو درست كنید و كمكش كنید.
تابان: خب منم همین رو می گم بعد هم اون پشیمون شده و اومده عذرخواهی آدم وقتی یكی عذرخواهی می كنه باید یكم معرفت داشته باشه ببخشه! خب گناه داره تنها بشه تازه الان نمی دونم باید چی كار كنیم اگه دیگه مدرسه راهش ندن!
ماهان: الان كجاست؟!
تابان: غصه دار شد رفت خونه طفلكی
ماهان: خب ولی خیلی كار بدی كرده ها
تابان: بعله می دونم ولی آخه خب بنده خدا وقتی پشیمونه و عذرخواهی می كنه! مگه تو خودت نگفتی وقتی با یكی سر یه حرفی دعوات می شه و مطمئنی اون این حرفو زده ولی خودش می گه نگفتم یعنی پشیمونه و داره عذرخواهی می كنه و تو هم فراموش كن؟!
ماهان: بععععله
تابان: خب این طفلك عذرخواهی هم كرده... نمی دونم چطوری با بچه ها حرف بزنم و بگم كارشون اشتباهه. مدرسه رو چی كار كنیم حالا...
ماهان: انقدر حرص نخور. یه فكری می كنیم.
بعد رو به بچه ها می كنه و می گه بچه ها نظر شما چیه؟ اگر یكی یه اشتباهی بكنه و خیلی ناراحتتون كنه و باید عذرخواهی شما چی كار می كنید؟! می بخشید یا نمی بخشید چرا؟
(دلایل بچه ها خوبه به این سمت هدایت شد كه ببخشیم تا كمكشون كنیم كه اشتباه نكنه. یا چون ما هم اشتباه می كنیم و ...)
تابان: آفریییین خب سهیل هم همه این كارها رو كرده برا همین میگم باید بخشیده بشه!
ماهان: من می گم باید یه حرف های درست و حسابی به دوستاتون زد تا دست از این اشتباهشون بردارن ولی باید خوب فكر كنیم حالا غصه نخور و تا چیزی به ذهنمون برسه من میگم یه بازی كنیم موافقید؟
بچه ها: بععععععععععععععععععععععععله
تابان: چه بازی؟
ماهان: خب بذار یكم فكر كنم ببینم چه بازی می تونیم بكنیم؟ ممممممممممممم آهان یه بازی خوب. من شش نفر رو انتخاب می كنم و چهارتا صندلی این وسط می ذارم و با خط كش (یا هر وسیله دیگری) روی این میز می زنم و هروقت صدا قطع شد...
تابان: بچه ها باید بشینن رو صندلی و هروقت صدا قطع شد و هركسی نشسته بود باخته...
ماهان: نخیر... بچه ها باید به حالت های مختلف همدیگه روی صندلی جا بدن و اگر كسی جا نشده باشه كل بچه ها باختن. 
(دفعه اول خیلی زود صدا قطع می شود. دفعه دوم كمی طولانی تر و دفعه سوم طولانی تر و این كار را سه چهار مرتبه تكرار می كند و بچه ها به حالت های مختلف یكدیگر را روی صندلی ها جا می دهند)
كمی كه از بازی گذشت تابان می گوید:
وقتی یكی پشیمونه        دلش می خواد كه بمونه
گذشته رو عوض كنه    كارهای بی غرض كنه
باید بهش كمك كنیم    راه رو نشون اون بدیم....
ماهان: می دونی تابان الان بچه ها داشتن بازی می كردن چی به ذهنم رسید؟ این بازی رو یه روانشناس خیلی بزرگی بهم یاد داده بوده و می گفت از بچگی باید با بچه ها اینطوری كار كنید تا یاد بگیرن كه باید همیشه همراه هم باشن... شاید یكم سنش پایین تر از سن ماها بوده باشه ولی خب چون از بچگی یاد گرفتیم چپكی بازیش كنیم گفتم الان درستش رو به شماها هم بگم. و این به ذهنم رسید كه باید به دوستات همین رو بگی. یه زندگی خوب وقتیه كه تو با همه دوستات تو یه موفقیت و یه جایگاه خوب باشی... هیچ كس از تنهایی لذت نمی بره و همه آدم ها تو جمعه كه تلاش می كنن و سعی می كنن یاد بگیرن. همیشه پیروزی ها وقتی اتفاق می افته كه آدم ها چه دوست چه غریبه دست به دست هم بدن و سعی كنن پیشرفت كنن
تابان: آره موافقم راست می گی و بعد می گوید:
ماهان مثل همیشه         همه چی حالیش میشه
یه عالمه تشكر         واسه این همه تفكر
و بعد شروع می كند به رفتن.
ماهان: من متعلق به همم. حالا كجا داری می ری؟ 
تابان: میرم بچه ها رو جمع كنم و باهاشون حرف بزنم. بعد هم می خوام به سهیل بگم بره دفتر مدرسه و از آقای ناظم هم عذرخواهی كنه و قول بده كه دیگه اشتباهش تكرار نشه... خداحافظی
بچه ها: خداحافظ
تابان: خب حالا ما موندیم و یه مسابقه خوب. موافقید؟
بچه ها: بععععععععله
ماهان: مسابقه ما به این صورته كه دو نفر رو میارم این جلو پای تخته و شماها رو دو گروه می كنم. یكی از این بچه ها سرگروه یك گروهه و یكی دیگه سرگروه دیگری. این ها پای تخته می ایستند و من دوتا كلمه مختلف رو بهشون می گم كه باید با نقاشی به شما بگن اون چیه. ولی نباید خیلی نقاشی رو واضح بكشن و نباید خیلی هم مبهم بكشن تا شما متوجه بشین. هر سرگروهی زودتر كشید گروه اون اول حدس می زنه اگر غلط بود می ریم سراغ گروه بعدی اگه نشد دوباره گروه بعدی تا یكی درست بگه اون نقاشی چیه و برنده گروهیه كه بیشترین تعداد كلمه رو حدس بزنه.
(كلمات می تونن دوستی و محبت باشن. یا ناودون و رودخونه)
تابان و ماهان:
خدای خوب و مهربون        ما رو به ابرا برسون
اونجا كه تو خونه داری        گل های بابونه داری
درسته كه خطا داریم        كارهای نا به جا داریم
تو رو به عطر گل یاس        به حق هرچی با صفاس
ما رو ببخش و بد نبر        پیش خودت ما رو ببر
به ما كمك بكن تا ما        بخشنده شیم و با صفا
بخشیدن رو یاد بگیریم        كینه به دل ما نگیریم
 

ارسال نظر