بچه های آفتاب برنامه بیست و هشتم

کد تولیدات موسسه: 121

تاریخ: شنبه< هشتم آبان ماه 1395

مناسبت : ایام اسارت/موضوع : صبر در قبال اذیت/قصه و نقاشی : صبر زینب سلام الله علیها/دانشمندان بزرگ : بیهقی

یا حق

موضوع : صبر در برابر اذیت دیگران

نویسنده : خانم قرایی

 

تابان گوشه استودیو نشسته درحالیكه سرش بسته شده با خود درحال صحبت كردن است: اگر من حال این فرامرز رو نگرفتم...

ماهان كه تازه از راه رسیده و یك جعبه دومینو در دست دارد آهسته آهسته به سمت تابان می رود و به حرف هایش گوش می كند...

تابان: خیلی هم علی بیخیاله كه حالت رو نگرفته... امروز تازه اولش بود...

ناگهان متوجه ماهان می شود كه كنارش ایستاده و سریع می گوید: آدمی كه كارش آزار و اذیته همش زور میگه رو نباید زد لهش كرد!؟

ماهان با تعجب می گه: نه!

 تابان كه برآفته می شه می گه یعنی چی نه!؟ آدم نباید حال ظالم رو بگیره؟!

ماهان میگه نه! یكم آروم باش یه نفس عمیق بكش بعد بگو ببینم چی شده؟!

بعد رو به بچه های حاضر در استودیو و بچه های توی خانه می كند و می گوید:

با نام خدای مهر و هستی         صد شكر كه روبه روم نشستی

         با دعای خیر و لب خندون         صد شكركه با بارش بارون

         گل كرده به باغ ما شكوفه        مهمون اومده باز توی خونه

         از ماست سلام به روی ماهت        خورشید بشه چراغ راهت

بچه ها: سلاااااااااااااااااااام

ماهان به تابان می زند و دوتایی می گویند سلام به روی ماهتون (اما تابان با عصبانیت)

ماهان: بچه ها جون ببخشید تابان دعوا داره؛ ظاهرا هم نمی خواد بگه چی شده! شما ببخشید. بچه ها امروز یه بازی آوردم كه نیاز به صبر و حوصله و دقت زیادی داره و البته برای اینكه خیلی وقتمون رو نگیره نیاز به كمك شماها هم دارم؛ هستید؟

بچه ها: بععععععععععله

ماهان: بازی ما دومینو است كه فكر كنم تقریبا همه باهاش آشنایی داشته باشید! قطعات یكسان و كوچكی كه باید پشت سرهم به ترتیب قرار بگیرند. گاهی یك شكل رو درست می كنند گاهی هم فقط جهت تمرین صبر و حوصله مورد استفاده قرار می گیرند؛ كه البته الان كه شرایط رو می بینیم فكر می كنم خوب شد تمرین لازم داریم اینجا...

تابان: از حرف زور بد م میاد. از اینكه هیچی نگم فكر كنن حریف نیستم بدم میاد! از اینكه..

ماهان: اهان اگه همیشه دعوا و درگیری و قلدری كنی خوبه؟! برات دست می زنن می گن چه قویه؟! نه تابان جان تفاوت انسان با بقیه مخلوقات خدا تو انسانیتشه... یعنی تو عقلش، شعورش، تو مدارا كردنش، محبت كردنش و ....

باید گاهی عبور كنی    شر و بدی رو دور كنی

نكنه كه تو عصبی بشی   دعوا رو هی تو شور كنی

ماهان:   دعوا بده، دروغ بده، دشمنی رو تو راه نده

بچه ها بعد از ماهان و با اشاره ماهان تكرار می كنند: دعوا بده، دروغ بده، دشمنی رو تو راه نده

تابان: آهان زدن تو سرت الكی هم هیچی نگی؟!

ماهان: آره از شخصیت تو كم میشه یا اون؟! بقیه می گن تو آدم بد اخلاقی هستی یا اون؟

تابان: آخه یه جاهایی...

ماهان: با توجه به خیلی از آموخته های ما و مطالعات بنده همیشه كسی كه از زیر كشیده و سعی كرده مشكل رو طور دیگه ای حل كنه و صبوری كرده موفق بوده...

تابان: اگر طور دیگه ای نباشه چی؟ الان همین مورد ما...

ماهان: تو همه راه ها رو امتحان كردی؟ اصلا مشكل رو بررسی كردی؟

تابان: خب یه جاهایی آدم نمی تونه فكر كنه...

ماهان: چون نمی تونه خودشو كنترل كنه، نمیتونه صبر كنه، نمی تونه آروم باشه! رو به بچه ها می كند و می پرسد: غیر از اینه؟!

بچه ها: نخیر

تابان: خب نمیشه همیشه خودتو كنترل كنی...

ماهان: چون یاد نگرفتی! چون تمرین نداشتی! آدم هرچیزی رو كار كنه و تمرین كنه می تونه! فقط باید بخواد (دوباره رو به بچه ها می كند و می گوید: درسته؟)

بچه ها: بععععععععله

ماهان: خب حالا لطفا دو نفر بیان كمك كه اینا رو بچینیم و دو نفر رو انتخاب می كنه و سریع با هم مشغول می شوند برای چیدن آن ها گوشه ای از محوطه.

تابان: میدونی چی شده خب؟!

ماهان: چی شده خب؟!

تابان: یكی تو مدرسه هست كه همش اذیت می كنه و به همه زور میگه! خصوصا به علی. مظلوم گیر آورده. امروز هم هی مسخره كرد علی رو بعد هم رفت هلش داد كه رد شه علی پاش گیر كرد به نیمكت و خورد زمین...

ماهان: آخ آخ آخ خب؟!

تابان: خب بلندش كردم و گفت چیزی نشد خیالتون راحت! گفتم چرا هیچی بهش نمی گی؟! گفت چی بگم خب وقتی بلد نیست درست برخورد كنه برم باهاش دعوا كنم؟! بذار به حال خودش باشه بالاخره درست می شه اونم... منم شاكی شدم و رفتم دنبالش و هلش دادم خورد زمین بعد هم بلند شد درگیر شدیم من گرفتمش بندازمش زمین كه خودمم باهاش افتادم و ...

ماهان: سرت شكست!

تابان: آررررررههههههههههههه و یه بیچاره ای هم تو راهرو رد می شد خوردیم بهش اونم خورد زمین و عینكش شكست...ولی حال اونو گرفتم...

ماهان: خیلی متاسفم تابان! تو همه رو به هم ریختی آخه برای چی اینكارو كردی؟! وقتی خود علی بزرگواری كرده...

تابان: عقلش نمی رسه. من حالشو رفتم؛ رفتم دفتر همه كارهاشو به مدیر توضیح دادم و گفتم سرمو زده به دیوار شكونده...

ماهان: یعنی دروغ گفتی؟! نههههههه!!

تابان: اشكال نداره كه اون همه رو اذیت كرده منم برای اینكه ادبش كنم بهش نشون بدم كه كاراش بده...

ماهان: رفتی یه كاری كردی بدتر از كارای اون؟!

تابان: نخیر چرا بدتر؟!

ماهان: بچه ها كارش بد نبوده كه دروغ گفته؟

بچه ها: دعوا بده، دروغ بده، دشمنی رو تو راه نده

تابان: كی میگه بد بوده؟

ماهان: باید گاهی عبور كنی شر و بدی رو دور كنی

تابان: دعوا بده، دروغ بده، دشمنی رو تو راه نده

ماهان: تو به یكی تهمت زدی در حالیكه سرت وقتی اونو گرفتی بندازی زمین خورده به زمین اون نزده تو دیوار!

تابان: خب اینجا اشكال نداره چون اون اذیت میكنه...

ماهان: تهمت زدن و دروغ بستن به كسی از همه چیز بدتره! كی گفته اشكال نداره؟! نا امیدم كردی تابااااااااااان!

تابان: تو چرا همش طرف اینو اونو میگیری؟

ماهان: من طرف درستی رو می گیرم!

تابان: آهان بچه ها فرامرز شده درستی! هاااااااا هاااااا

ماهان: مسخره بازی در نیار... من نمی گم اون اشتباه نكرده ولی تو خیلی اشتباه بزرگتری مرتكب شدی... اولا به حرف علی گوش ندادی و خشمتو كنترل نكردی و با بی صبری و بی فكری باعث شدی یه درگیری به وجود بیاد كه نه تنها برای خودت و اون مشكل درست كردی باعث صدمه زدن به بقیه هم شدی... دوما رفتی درگیر شدی؛ دعوا كردی بدترین حالتی كه یه ادم می تونه به اطرافیانش داشته باشه عصبانیت و دعوا است و سوما رفتی زیرآب زدی اون هم به دروغ... راستش رو هم می گفتی كار جالبی نبود ولی تو رفتی دروغ گفتی این اصلا قابل بخشش نیست... هست بچه ها؟

بچه ها: نههههههههههه

ماهان:   آدم باید تو هر حالی   تو خوشی یا تو بدحالی

    راستی رو انتخاب كنه   شر و بدی رو آب كنه

بچه ها:  باید مثل دریا بشیم

ماهان:   صبور و بی ریا بشیم

تابان كمی سكوت میكند و می گوید: خب كِی باید به بعضی ها یاد داد كه ...

ماهان همانطور كه به سمت دومینو می رود كه حالا تقریبا نیمی از آن یا كلا كامل شده تا به بچه ها كمك كند می گوید: ببین تابان ما اول از همه باید خودمون رو درست كنیم عزیز من بعد بریم به بقیه ایراد بگیریم... علی حتما یه چیزی دیده تو این بچه كه تصمیم گرفته در مقابلش صبوری كنه بعد تو یه دفعه پریدی وسط ماجرا و درگیر شدی و همه رو به هم ریختی؟! و ناخواسته همونطور گه قطعات را می گذارد دستش می خورد به آن ها و ....

تابان: وای همش خراب شد... نگاه كنا یه دونه مهره زد همه رو خراب كرد...

ماهان: بله! ولی تقصیر یه دونه مهره نبود تقصیر من شد كه حرصم گرفته بعد خودمو كنترل نكردم بعد دقتم رو از دست دادم زحمت بچه ها رو هدر دادم...

تابان: اشكال نداره! آخرش هم ساخته می شد همین كارو می خواستیم بكنیم دیگه! مگه نه بچه ها؟

بچه ها: بعععععععععله

ماهان: ولی اونطوری كامل تر و قشنگ تر بود...

تابان: یه چی بگم؟

ماهان: جانم؟

تابان: هیچی این كارت كه گفتی تقصیر مهره نبود دستت بود، بعد دستت مال صبرت بود...

ماهان: خب!

تابان: یاد كار امروز خودم افتادم شرمنده شدم الان! منم همینطوری زدم همه رو پشت هم مثل دومینو به هم ریختم... ببخشید

ماهان: عزیز من ببخشید رو به من نباید بگی باید بری و با دوستات حل كنی قضیه رو... اینطوری به اونا هم كمك می كنی كار درست رو یاد بگیرن

رو به بچه ها می كند و می گوید: بچه ها كار درست اینه كه...

بچه ها: باید مثل دریا بشیم

تابان: صبور و بی ریا بشیم

تابان: می رم با اون ها هم حرف می زنم و به ناظم هم می گم اشتباه كردم ولی اگر درست فكر كنیم دومینو ها رو هم من خراب كردم كه تو رو حرص دادم، صبرتو هدر دادم، دستت رو بدر دادم و زحمت بچه ها رو به فنا دادم و ....

ماهان: تابان جان عزیزم بسه! كافیه!

تابان: خب معذرت

ماهان: خواهش ولی قول بده فردا اولین كاری كه می كنی همینایی كه گفتی باشه؟!

تابان: قول می دم

ماهان: خب حالا نوبت مسابقه است...

بچه ها: هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا

تابان: مسابقه اش چیه؟

ماهان: یه بازی قدیمی كه من دوستش دارم... حرف حرف؛ كلمه

تابان: چطوریه؟

ماهان: من چهار نفر رو انتخاب می كنم. بعد یه موضوعی، یه كلمه ای رو انتخاب می كنم و به تعداد حرف هاش روی تخته خط می كشم. برای هر نفر یه كلمه. بچه ها باید حدس بزنن كه اون كلمه چیه. برای این كار دونه دونه حروف الفبا رو انتخاب می كنند. اگر حرفی كه گفتن تو كلمه ای كه من انتخاب كردم باشه اون حرف رو بالای خط تیره ها می نویسم اگر نباشه پایین خط تیره ها. هر فرد فقط به تعداد حروف كلمه حق داره حرف انتخاب كنه و اگر خط تیره ها پر شد و نتونست كلمه رو بگه باخته و یكی دیگه رو از بین بچه ها انتخاب می كنم كه بیاد و كاملش كنه. هر كی بتونه كلمش رو حدس بزنه برنده بازیه.

بعد از بازی و مشخص شدن برنده ها و تشویق تابان رو به دوربین می كنه و می گه: پس یادمون نره كه تمرین صبر بكنیم...

ماهان:   اگر یه وقت سختی اومد  دردی توی هستی اومد

بچه ها:  باید مثل دریا بشیم       

تابان:   صبور و بی ریا بشیم

ماهان:   دریا رو ما نگاه كنیم      اگر كه سنگی پرت كنیم

آروم و خیلی مهربون    میگه بیا پیشم بمون

بچه ها:  باید مثل دریا بشیم

تابان:   صبور و بی ریا بشیم

ماهان:   طوفان به پا نمی كنه   می خواد همش خوبی كنه

صبر رو باید ما یاد كنیم   تا هر دلی رو شاد كنیم

بچه ها: باید مثل دریا بشیم (2)

ارسال نظر