بچه های آفتاب برنامه سی ام

کد تولیدات موسسه: 123

تاریخ: شنبه< بيست و دوم آبان ماه 1395

موضوع : کنترل خشم/قصه ونقاشی : پاسخ بدی/دانشمندان بزرگ : نصرالله منشی

یا حق

موضوع : کنترل خشم

نویسنده : خانم قرائی

بچه ها داخل استادیو نشسته اند و ماهان با خوشحالی وارد می شود و بلند می گوید: سلااااام
بچه ها سریع به تابان که در جایگاه خودش خوابیده و پتو یا ملافه (ملحفه) ای رو روی سرش کشیده اشاره می کنند و می گویند: هییییییییس
ماهان با تعجب نگاهی به تابان می کند و ارام می گوید: الان چه وقت خوابه؟
بچه ها ارام می گویند:بچه اعصاب نداره...
ماهان: وا! چرا؟ چی شده؟ (با لحن معمولی نه ارام نه بلند)
بچه ها: هییییییییس
ماهان به ارامی می گوید: ای بابا و بعد رو به دوربین می کند و خطاب به بچه ها می گوید: می بینید تو رو خدا بساطی داریم ما از دست اینا! الان شما بگید من چه کار کنم؟!
همین موقع صدای در می اید و ماهان سریع می رود که دررا باز کند (از استادیوم خارج می شود) وقتی برمیگردد درحالیکه متعجب است کیف و کتاب کثیف و پاره تابان دستش است و با ناراحتی می گوید: بایدم بگیره بخوابه! زده کیف و کتابشو داغون کرده; هرکی و هرچی دم دستش اومده رو گاز گرفته حالا گرفته خوابیده....
بعد درحالیکه به سمت صندلی اش می رود و می نشیند بچه ها می پرسند: اینا رو گاز گرفته؟ این جقله گرفته؟
تابان با عصبانیت پتو را کنار می زند و با صدای بلند می گوید: من چیزی رو گاااااز نگرفتم مگه دندونم رو از سر راه اوردم؟ بعد هم مگه نگفتم عصبااااااااانی ام چرا ساکت نمیشیییییید من عصباااااانی ام.....
همین موقع ماهان از جایش بلند می شود و با لحن ناراحت و صدای اروم می گوید: این چه طرز حرف زدنه تابان! ما چیکار کنیم که شما عصبانی هستی! واقعا ازت توقع نداشتم متاسفم....
تابان با حالت بغض و ناراحتی می گوید: شما نمی دونی چی شدهچرا الکی حرف می زنی؟ الکی نگو اصلا!
ماهان:
چیو الکی نگم؟ اینکه رفتارت زشته؟ هرچی هم که شده باشه این طرز رفتار شما با ماها درست نیست ما که مقصر نبودیم! این طرز رفتار برای یه ادم با شخصیت مثل تو نیست!
تابان با ناراحتی زیادو صدای بلند: من ازشون نمی گذرم! به من تهمت زدن الکی به من گیر دادن...
ماهان: ببین عزیز دلم ما که نمی دونیم چه اتفاقی افتاده و تو چرا انقدر غصه داری و عصبانی هستی... ما فقط رفتار تند و بداخلاقی تو رو می بینیم خب این درسته؟ این رفتار درسته؟ باید سعی کنی اروم باشی تا با هم در کمال ارامش صحبت کنیم تا ما هم قضاوت الکی نکنیم که تو بداخلاقی و بدرفتاری...
تابان با ناراحتی می گوید: شما تا حالا دیدی من عصبانی بشم و الکی جیغ و داد کنم؟دیدی اصلا تا حالا داد بزنم و قاطی کنم؟
ماهان: دقیقا چون تا حالا ندیدم دارم شاخ درمیارم! همیشه هم گفتم تو اخلاقت خوبه مهربونی با گذشتی... اما حق بده امروز اومدم میبینم مهمونای طفلکمون نفس نمی کشن چون تو عصبانی هستی... بعد زنگ دررو می زنن میرم میبینم دوستای طفلکت با ناراحتی و ترس اومدن وسایلتو بدن! بعد وسایلت پاره و کثیف میگم چی شده میگن عصبانی شد دم مدرسه همه رو زد با لگد داغون کرد!!
تابان که سرش پایین است با ناراحتی می گوید: امروز یکی از بچه ها با سنگ زد شیشه دفتر رو شکوند!
بچه ها و ماهان: کی بود کی بود؟
تابان: من نبودم
ماهان: وا خب معلومه تو اهل این کارا نیستی و خیلی عاقلی. ما پرسیدیم کار کی بود؟
تابان: اخه افتاد گردن من
بچه ها: اااااااا چراااااا
تابان: من حدس میزنم کار کیه اما نگفتم که تهمت نزده باشم ولی وقتی رفتم کیفم رو بردارم با سنگ زدن به شیشه و بعد سنگ افتاد روی کیف من که کنار پنجره دفتر بود. منم از رو کیفم ورش داشتم که همون موقع ناظم اومد و سنگ رو تو دست من دید! گفت تو زدی؟ گفتم نه اقا... بعد اون گروهی که با هم بودن و من مطمئنم یکی از اونا زد گفتند اقا خودش زد مادیدیم..... من نزدممممممم (این تیکه اخر رو با ناراحتی و ناله می گه)
ماهان: حالا چی شد؟
تابان: گفت دو روز اخراجی با والدین هم میای. گفت زنگ میزنیم خونه شیرین کاریتون رو هم اطلاع میدیم.
ماهان: تو چیکار کردی؟ این که بی انصافیه! باید برا ناظمت توضیح میدادی....
تابان: من قاطی کردم داد و بیداد کردم گفتم کار من نبوده بعد هم کیف و کتابامو با لگد زدم پرت کردم....
ماهان: چیییی؟ تو تو روی ناظمتون داد و بیداد کردی؟ خیلی اشتباه ککردی! ادم با کوچیکترش با داد و بیداد نباید حرف بزنه دیگه با بزرگترش که هیچی... خب!
تابان: خب که خب دیگه... گفت یه هفته نیا!
ماهان:این نتیجه بی فکر عمل کردنه! الان تو اون شلوغ بازی رو دراوردی چه نتیجه ای داشت؟ فقط وسایلتو داغون کردی...
تابان: تازه یه اشتباه خیلی بد دیگه هم کردم
بچه ها: چیییییی
تابان: وقتی میومدم بیرون مهدی که اومده بود ارومم کنه رو هم هل دادم و سرش داد کشیدم.... خدایاااا....
ماهان: به اون بیچاره چه ربطی داشت؟
تابان: بسه دیگه خودم میدونم چقدر خرابکاری کردم ولی این حق من نبود...
ماهان: عزیز من الان اروم باش. به چیزای خوب و مثبت فکر کن. من که نمیخوام اذیتت کنم... اولا فردا میریم با هم مدرسه و در این رابطه با ناظم و مدیرت صحبت می کنیم. دوما یه ساعت دیگه حاضر میشی میریم یه هدیه واسه مهدی میخریم تا از دلش داریم...
تابان: من روم نمیشه!
ماهان: رو شدن نداره تو عصبانی شدی و یه اشتباهاتی رو کردی که خودت الان پشیمونی همین کافیه.
تابان: اگر قبول نکنه چی؟
ماهان: خب اونوقت اخلاق اونم بده... ادم باید دلش کوچیک باشه و قلبش بزرگ...
تابان: یعنی چی؟
ماهان: قلبت که بزرگ باشه همه رو دوست داری و برای این دوست داشتنه بخشنده میشی. دلتم که کوچیک باشه طاقت رنج و ناراحتی کسی رو نداری...
تابان: چه خوشگل میگی.... مدرسه رو چیکار کنم.
ماهان: من به تو قول میدم که حل میشه فقط باید قول بدی این دفعه اخره که به عصبانیتت اجازه میدی جای تو حرف بزنه و رفتار کنه و تصمیم بگیره...
تابان:قول میدم این دفعه درس گرفتم ....
ماهان: راستی بچه ها تا حالا شده عصبانی بشید؟ برای کنترلش چی کارا باید کرد؟
پاسخ ها به این سمت هدایت بشه که  باید محیط و شرایطی که باعث ناراحتی و عصبانیت شده ترک کنیم. باید سعی کنیم به چیزای خوب فکر کنیم. یه لیوان اب بخوریم و ... (پاسخ خود بچه ها می تونه جالب باشه)
تابان: خب یکی مثل من که قاطی بودنش بالا بود چی کار کنه؟ باید یه لگن اب یخ بریزن روش...
ماهان: اینم فکر خوبیه موافقم

دوست خوبم یادت باشه
خوش اخلاقی کارت باشه

وقت غم و ناراحتی
یا وقتی که کلافه ای

داد و بیداد و اخم و ت´خم
به روح و جسمت میده زخم

 

 

ابزار : خشم کلید بدی ها

مسابقه : مسابقه تست اعصاب و تمرکز

 

 

 

ارسال نظر