بچه های آفتاب برنامه سی و دوم

کد تولیدات موسسه: 125

تاریخ: شنبه< ششم آذر ماه 1395

مناسبت : رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و شهادت امام مجتبی علیه السلام/موضوع : سلب نعمت/قصه و نقاشی : بستن زانوی شتر

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سلب نعمت

نویسنده: خانم فاطمه محمودیان

مجری وارد صحنه می شود و به بچه ها سلام می کند، بچه ها همه با هم جواب سلام می دهند.

مجری از عروسک برنامه سراغ می گیرد و بچه ها هیچ کدام از او خبری ندارند، ماهان حسابی کلافه است، انگاری دلتنگ تابان شده، با خودش حرف می زند، می گوید اگه نیاد چی؟ حالا امروز بدون اون چی کار کنم و ...

وسط ِ حرف زدنای ِ ماهان یکدفعه  صدای تابان به گوش می رسد.

ماهان رو به بچه ها می گوید: صدای تابان بود؟

بچه ها میگن: بله.

ماهان میگه ولی فکر کنم اشتباهی فکر کردم، همش صداش تو گوشم می پیچه اما خودش نیست!

تابان از پشت سر ماهان وارد صحنه میشه اما ماهان هنوز متوجه اومدنش نشده!

تابان میگه سلااااااام

بچه ها میگن: سلام

ماهان میگه شما هم صدای تابان و شنیدین؟

بچه ها میگن: بله

ولی خودش نیست! کاش خودشم بود، برنامه بدون تابان واقعا سوت و کوره!

بچه ها میگن: اوناهاش!

ماهان میگه: کو؟ کجاست؟

بچه ها به پشت سر ماهان اشاره می کنن تا ماهان بر می گرده تابان قایم میشه!

ماهان میگه: آخی معلومه شما هم دلتون هوای تابان و کرده! ولی کاش بود.

بچه ها میگن: اوناهاش اوناهاش!

ماهان این بار سریعتر از دفعه ی قبل بر می گرده و مچ تابان و می گیره!

میگه : اِ! تو اینجایی؟

تابان میگه: آره مگه قرار بود کجا باشم ماهان جونم؟

ماهان: پس چرا قایم موشک بازی درمیاری؟ چرا خودتو نشون نمی دادی؟

تابان میگه: یعنی دلت واسم تنگ شده بود؟

ماهان میگه: بله دلم برات تنگ شده بود! تو خیلی برای من اهمیت داری و داشتی ! تو نبودی کارم لنگ بود تابان جان

تابان میگه: دروغ گفتی؟

ماهان میگه : نه!

تابان میگه: چرا! دروغ گفتی!

ماهان میگه نه! فقط میخواستم بدونم کجایی!

تابان: باشه قبول! مثلا همینی که تو میگی درسته.

ماهان میره سراغ وسایلش! کلافه دنبال چیزی می گرده و انگاری پیداش نمی کنه!

رو به بچه ها میگه بچه ها شما ماشین حساب منو ندیدین؟

بچه ها میگن: نه!

ماهان میگه: حالا من چجوری این همه حساب کتاب و دستی انجام بدم؟

تابان! تو چی؟ تو ماشین حساب منو ندیدی؟

تابان میگه: مگه تو دلت واسه من تنگ نشده بود؟

ماهان میگه نه! ولی این چه ربطی به سوال من داره؟

ماهان که انگار دوزاریش می افته قضیه از چه قراره یهو گوش تابان و می گیره و میگه این دو تا ربطی به هم ندارن!

تابان غرغر کنان به ماهان میگه که وقتی من نبودم تازه قدرم و دونستی! اصلا ماشین حسابتم برداشتم که بفهمی دستی حساب کردن چقد سخته، تا وقتی بود وسط اتاق ولو بود یا یه گوشه شوتش می کردی حالا که نیست و کارت گیره فهمیدی چه نعمت بزرگیه ماشین حساب داشتن!

ماهان میره تو فکر ...

ماهان:

تا وقتی هرچی خواستیم دم دسته

میشیم از داشتنامون کلی خسته

ولی وقتی یه روزی دور میشن

میشیم از دوریشون دست و پا بسته

 

تابان با سر و صدای زیادی ماهان و متوجه خودش می کنه. ماهان برمیگرده ببینه چه خبره!

تابان با کلی کاغذ اومده تو صحنه. ماهان که علت و ازش می پرسه میگه که یکی از دوستاش امتحان داشته و ماشین حساب لازم داشته تو هم که ازش استفاده نمی کردی دادم بهش. حالا این کاغذا رو آوردم روش حساب کتاباتو انجام بدی. من و بچه ها هم کمکت می کنیم.

ماهان رو به بچه ها می کنه و میگه واقعا شما هم کمکم می کنید؟

بچه ها هم میگن بله.

مهان می گوید: همیشه مهربانترین در هرجا ، همه توجهات رو به خودش جلب می کنه . مثلا در خونه ای که مادر مهربان ترینه ، همه اعضای خانواده حتی پدر خانواده نسبت به مادر یه علاقه خاصی دارند و به جهت اون علاقه خاص حاضرند همه اختلافات و دعواها را کنار بگذارند حاضر نیستند اخم و ناراحتی مادر را ببینند. او مرکز محبت است و به جهت محبت مادر همه قلب ها به هم نزدیک است حتی کدورت ها را می توان فراموش کرد این دریای مهربانی که در قلب مادر موج می زند ذره ای است از دریای بیکران محبت که پیامبر نسبت به همه داشت از دست دادن یک این چنین شخصیتی از میان ما طبیعی است که چقدر غم و غصه بوجود می آورد و معلوم میشه نعمت وجود پیامبر در بین ما چقدر ارزنده بوده است . یک دریا محبت یه دریا عشق نسبت به عموم مردم یک دریا بزرگ گواری این همه کرامت ؛ آقایی ، لطافت ، نرمی از بین مردم رفت

ماهان با این دعا برنامه را تمام می کند : خدایا به حق پیامبرت که یک دریا رحمت و محبت برای همه بود دریای مهربانیت را از ما دریغ نکن.

همه میرن که سرگرم حساب کتابای ماهان بشن. از بچه های توی خونه خداحافظی می کنند و برنامه تموم میشه.

مسابقه : از چند تن از بچه ها دعوت به عمل آید ؛ از هر کدام 5 سئوال پرسیده شود و با هر جواب دانش آموز صاحب یک ابزار می شود ؛ اگر به پنج سئوال پاسخ صحیح داد 5 ابزار بدست می آورد که با آنها می تواند یک وسیله درست کند ؛ اگر دانش آموزی نتواند سئوالی را پاسخ دهد به تبع یکی یا چند تا از ابزار را نخواهد داشت و کار سخت می شود.  هدف : داشتن نعمت ها چه فوائد بزرگی دارد و نبودن آنها کار را بر ما سخت و دشوار می کند.

 

 

ارسال نظر