بچه های آفتاب برنامه سی و ششم

کد تولیدات موسسه: 129

تاریخ: شنبه< چهارم دي ماه 1395

مناسبت : میلاد حضرت عیسی سلام الله علیه/موضوع : تحصیل علم/میهمان : حاج آقای سلطانی/ قصه و نقاشی : مدارا با دشمن/دانشمندان بزرگ : محمد زکریای رازی

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : اهمیت تحصیل

نویسنده : خانم اکبری

ماهان:خداوندا به نامت چشمه جاری                  به نامت ساز و آواز قناری

       سلامی دادی و صد غنچه خندید                شکفت و دشت وجنگل شد بهاری

       اگر حتی نبینم لطف و مهرت                   خدای من مرا هم دوست داری

(در حال گردو شکستن)به نام خدا،سلام به بهترین آفریده های خدا.سلام به دوست داشتنی ترین موجودات خدا

تابان:سلام به همه دوستای خوبم.سلام به اونهایی که هنوز با من دوست نشدن.خدا کنه حال همتون خوب باشه....

ماهان جان میشه بگی داری وسط سلام واحوال پرسی من چیکار میکنی؟

ماهان:ببخشید،آخه مامان گفته زود بشکونمشون تا برای ناهار یه فسنجون خوشمزه برامون درست کنه.منم که شکمو ،عجله دارم

تابان:حالا مامان میخواد یه قابلمه فسنجون درست کنه،شما باید هفت، هشت، ده کیلو گردو بشکونی؟به نظرت یکم زیاد نشده؟

ماهان:هنوز که خیلی کمه!باید یک عالمه دیگه گردو بشکونم.

تابان:ای داد بیداد،میگم بسه دیگه.حالا ببین به خاطر یه بشقاب فسنجون ما رو به کشتن میدی؟

ماهان:این چه حرفیه؟باز چی شده؟اگه فکر میکنی فسنجون برات ضرر داره ،بگم که همش گردوی تازه است.خیلی هم مفیده

تابان:داداش جان من با خاصیت گردو چیکار دارم،می ترسم سقوط کنیم!ببین تا این گردوها تموم بشه قلب من اومده تو دهنم. حالا شما هی بکوب بکوب راه بنداز.

ماهان:چرا اینقدر نگرانی؟از کجا قراره سقوط کنیم؟.آهان سقف طبقه پایین رو میگی،هواست کجاست اینجا طبقه همکفه.خطر ریزش سقف نداره

تابان:طبقه مهم نیست. هرجا باشی آسمون خدا یه رنگه.اصلا میدونی چیه اگه بی افتیم همش تقصیر شماست.هرچند دیگه اون موقع چه فایده داره بدونیم تقصیر کیه

ماهان:چی شده؟آخه ما قراره از کجا بی افتیم که خودمون خبر نداریم؟

تابان:خب منم نمی دونم قراره بی افتیم کجا.اصلا همین دیگه،هرچی بلا سرمون میاد از همین ندونستنه.

تابان(به بچه ها):بچه ها شما میدونین چی قراره سقوط کنه؟

همون که گرده خیلی هم بزرگه،ما مسافرها شیم

بچه ها:زمین

تابان:همون که مثل توپ

بچه ها:زمینه  زمینه

تابان:خیلی خیلی بزرگه

بچه ها:زمینه  زمینه

تابان:خونش تو آسمونه

بچه ها:زمینه زمینه

تابان:دور خودش میچرخه

بچه ها:زمینه  زمینه

تابان:ماه دور اون میچرخه

بچه ها:زمینه  زمینه

تابان:دور خورشید میچرخه

بچه ها:زمینه  زمینه

تابان:وای چه بچرخ بچرخیه!سرگیجه گرفتیم.

ماهان:زمین!!!چرا؟؟؟

میدونستی کره زمین تو فضا معلقه؟

ماهان:خبببببب

تابان:من از یک ماه پیش تا حالا که این موضوع رو فهمیدم خیلی فکر کردم که چطور وسط آسمون مونده نمی افته!

ماهان:خبببببب

تابان:به این نتیجه رسیدم که یه نخ نامرعی به زمین وصله که نمی ذاره سقوط کنه.دقت کردی گفتم نخ نه طناب!!!!

ماهان:اینها چه ربطی به سرو صدای گردو شکستن داره؟

تابان:من که توضیح دادم ،بعد از این همه سال نخه حتما دیگه کهنه شده.اگه هی روی زمین بکوب بکوب وبپر بپر کنیم،ممکنه پاره بشه

ماهان:داداش جونم،اولا آفرین که به دورو برت دقت میکنی.آفرین که به سوالاتت فکر میکنی.

بعد هم زمین به این بزرگی با یکم گردو کوبیدن که نمی افته.اصلا کی به شما گفته دلیل نیفتادن زمین اینه که با نخ وصله؟اصلا به کجا وصله؟

تابان:وای سوالای ذهنم زیاد شد! راست میگی، سر نخه به کجا وصله؟اگه شل گره زده باشنش چی؟اگه یادشون رفته باشه ببندنش؟؟؟؟؟ شاید ما الان در حال سقوطیم چون مسیر طولانیه هنوز متوجه نشدیم

ماهان:نه عزیز من مگه اینقدر الکیه؟جهانی با این همه دقت و زیبایی و ظرافت ونظم... اونوقت یادشون رفته باشه نگهش دارن بی افته بترکه؟

تابان:وای راست میگی!اگه بی افته بترکه چی؟کاش بال داشتم پرواز می کردم می تونستم فرار کنم!!!

ماهان:چرا هرچی من حرف میزنم فقط بیشتر میترسی گوش نمیدی چی میگم؟

برادر عزیز من چرا شما وقتی سوالی که اینقدر برات مهمه تو ذهنت پیش میاد و هرچی بهش فکر میکنی نتیجه نمی گیری،برای بدست آوردن جوابش تحقیق نمی کنی که نتیجش اینقدر ترس وحشت نشه؟

تابان:تحقیق!!!!اووووه اگه من هر سوالی تو ذهنم پیش میاد بخوام از شما بپرسم،همش باید دنبال مامان و بابا و داداش وکل اعضای خانواده باشم تا به سوالاتم جواب بدن.اصلا خود شما هم خسته میشین سرم داد می زنین

ماهان:ما کار اشتباهی میکنیم اگه به خاطر پرسیدن های زیاد شما خسته می شیم.اما شما هم نباید به این راحتی ها خسته بشی و سوالاتت رو بی جواب بذاری

تابان:من تا حالا خودم هزار دفعه دیدم شما آدم بزرگ بزرگا یک عالمه سوال دارین که حتی به جوابش فکر هم نمی کنین، چه برسه به تحقیق

ماهان:مثلا چه سوالایی؟

تابان:مثلا مامان تا حالا صد بار موقع تمیز کردن خونه گفته:وای خدا من نمی دونم این همه گرد و خاک از کجا میاد؟هرچی خونه رو تمیز میکنی باز هم خاک هست!

ماهان:مامان اون موقع خسته است،کلافه میشه یه چیزی میگه

تابان:نه خوب اگه جواب سوالش رو پیدا کنه شاید بتونه جلوی اومدن همه گرد و خاک ها رو بگیره.اونوقت دیگه اصلا خسته و کلافه نشه!!!!

ماهان:حق با شماست.میدونی اگه به نظر ما تو اطرافمون هیچ کس کار درست رو انجام نمی ده،دلیل نمیشه ما هم مثل بقیه رفتار کنیم.ولی چرا شما تاحالا این سوال رو از خود مامان نپرسیدی؟اگه میخوایم پیشرفت کنیم باید جواب همه سوالاتمون رو پیدا کنیم

تابان:من تاحالا خیلی هارو دیدم که جواب سوالاتشون رو میدونن اما ازاون برای بهتر زندگی کردن استفاده نمی کنن

مثلا این همه آدم که فشار خون و چربی و قند دارن،میدونن اگه میخوان عمرشون طولانی و بدون سختی باشه باید چی بخورن و چی نخورن.ولی باز هم به دونسته هاشون عمل نمی کنن!

ماهان:درسته،حرفهای شما کاملا درسته اما شما هم به اندازه اونها اختیار داری هرطور میخوای زندگی کنی.

(یک شکلات خوری شیشه ای و مقداری شکلات با جلد رنگی)

ماهان(در حالی که ظرف خالی در دستش است رو به بچه ها):بچه ها فکر کنید این ظرف مغز آدمه.ببینید آدمی که چیزی یاد نگرفته و هیچ دانشی نداره مثل این ظرف زیبا است که خالیه

چیزهایی که یاد میگیریم (یکی یکی شکلات ها را در ظرف می ریزد)مثل این شکلات های خوشگل خوشمزه می مونه که یکی یکی ما رو با سواد می کنه.حالا فکر کنید ما یه آدم پر از دانشیم ولی ازش استفاده نمی کنیم

(ماهان ظرف شکلات را بالای دستش نگه می دارد و می گوید):بچه ها بیاید از تو ظرف شکلات بردارید

(چون ظرف در بلندی است نمی توانند شکلات بردارند)می بینید اگه از چیزهایی که یاد می گیریم برای بهتر زندگی کردن وکمک به دیگران استفاده نکنیم این همه فهم و شعور و دانش به هیچ دردی نمی خوره.

(شکلات را به بچه ها تعارف میکند)بفرمایید از این شکلات های خوشمزه بخورید.حالا ما آدم باشعوری هستیم که همه از بودن کنارمون لذت می برن.

یه انسان میشه نیوتن که از افتادن سیب روی سرش جاذبه زمین رو کشف میکنه.

یه انسان هم از افتادن سیب روی سرش بدبخت و بدشانس بودن رو نتیجه گیری میکنه و میگه:این همه درخت من چقدر بدشانسم که دقیقا باید زیر درختی بخوابم و دقیقتر جایی بخوابم که یک سیب مستقیم بخوره تو فرق سرم!

حالا شما میخوای کدومشون باشی؟انتخاب با خودته....

تابان:خب معلومه که اصلا دلم نمیخواد آدم دومیه باشم.

ماهان:میدونی که همه ما قدرت تفکر و ذهن خلاقی داریم که نمیتونه بیتفاوت از کنار چیزهایی که براش ناشناخته است رد بشه.درکنارش یه عقل دقیق و پیشرفته داریم که هرچی می فهمیم و اطلاعاتی رو که بهش میدیم بررسی و نتیجه گیری می کنه.تازه حافظه قوی ای داریم تا هرچیزی رو یاد گرفتیم فراموش نکنه...

(عکس یک شیر را به بچه ها نشان می دهد و می پرسد):بچه ها این چیه؟

بچه ها:شیر

(دو عکس که روی یکی عکس دشت و روی دیگری جنگل نشان می دهد و می پرسد):بچه ها این عکسا چیه

تابان:بچه ها به نظر شما شیر تو دشت زندگی می کنه یا جنگل ؟

(موقع گفتن بچه ها توضیح می دهد ):می دونین که شیرها باید  تند دنبال شکارشون بدوند تا بگیرنش.پس برای زندگی باید جایی باشن که موقع دویدن به هیچ مانعی برخورد نکنن.حالا به نظرتون کدوم یکی برای دویدن جای بهتریه؟

بچه ها:تو دشت

ماهان:کیا براشون جالب بود و کنجکاو شدن بدونن شیر کجا زندگی می کنه؟

تابان:کیا با توضیحی که من دادم فهمیدن خونش کجاست؟

ماهان:دیدین عقلمون با اطلاعاتی که تابان بهمون داد به این نتیجه رسید که جواب کدومه

تابان:حالا به نظرتون اگه فردا یا یکسال دیگه ازتون بپرسن میدونی شیر کجا زندگی می کنه ما چی میگیم

بچه ها:جنگل

ماهان:یادمون نرفته؟

بچه ها:نه

ماهان:چون اون روبه حافظمون سپردیم دیگه یادمون نمیره

تابان:ااااااه ه ه ه !!!!!! ما چقدر چیز میز داریم خودمون خبر نداریم!حالا همه اینا رو برای چی داریم؟اصلا چرا خدا به ما کنجکاوی داده؟

ماهان:خدا به ریزترین نیازهای ما توجه کرده و یک عالمه ابزار تو جهان دراختیارمون گذاشته چون برای زندگی شاد و سالم  و درست و خلاصه همون زندگی مناسبمون لازمشون داریم.

تابان:من که دهنم وامونده بسته نمی شه!اگه میدونستم تو این بدن کوچیک این همه گنج پنهان شده،حتما کشفشون می کردم.

ماهان:پس اگه دلت می خواد همه چیزهایی رو که نمی دونی بدونی،از همین الان شروع کن.

تابان:داداش جون حالا که شما مشغول گردو شکستنی و کار فکری نمی کنی،میشه به من بگی:چرا وقتی زمین می چرخه ما متوجه نمی شیم و سرمون گیج نمیره؟اصلا تو جهان همه چیز درحال چرخشه،میشه بگی کل جهان دور چی می چرخه؟این همه آب روی کره مین هست،باز میگن آب کمه.چرا آب دریاها و اقیانوس ها رو تصفیه نمی کنن؟آب چجوری بوجود میاد؟ چرا با اینکه آب رنگ  نداره،تو هرچی فرو بره مثل خاک و لباس ،رنگش اون چیز رو تیره میکنه؟اصلا میشه موقعی باشه که دیگه چیزی برای کشف کردن وجود نداشته باشه؟.....

ماهان:وای سرگیجه گرفتم! چقدر سوال! لااقل بذار یکیش رو جواب بدم!!!

بعدش هم نباید که همه سوالاتت رو از دیگران بپرسی! شاید من جواب همه سوالاتت رو ندونم.برای فهمیدن این همه کتاب و اینترنت و...کلی راه دیگه هست.

تابان:اینترنت!!!!

ماهان:بله،همون که جلوی کامپیوتر میشینی و ازتوش بازی دانلود میکنی! بدرد کارهای دیگه هم میخوره!!!!

تابان:من دیگه رفتم جواب سوالام رو پیدا کنم.الان هم با همه بچه های تو خونه خداحافظی میکنم.چون باید برم اکتشاف...یک عالمه سوال تو ذهنم تلمبار شده.خداحافظ

ماهان:صبر کن من هم بیام گردوهارو تحویل مامان بدم.دوستای خوب خداحافظ

خداوندا خودت مارا نگهدار        که فردا باز بینم روز دیدار

 

مسابقه:

دو گروه سه نفره با هم در یک زمان رقابت می کنند.در هر گروه یک نفر کنار ظرف پر از توپی می ایستد که روی هرتوپ یک کاغذ که رویش سوالی نوشته شده، چسبانده شده :

(اسلحه دانشمند : قلم

فرزند پدر و مادرم است.نه خواهرم است نه برادرم : خودم

خدا ندارد : شریک

وقتی سرش را می بری خودت گریه می کنی : پیاز

در کعبه به دنیا آمد : حضرت علی علیه السلام

درجه یخ زذن آب : صفر درجه

درجه جوش آب : صد درجه

منظومه شمسی چند سیاره  دارد : 9 کره

به تبدیل گاز به مایع می گویند : میعان

تبدیل مایع به جامد : انجماد

مخترع تلفن : الکساندر گراهامبل

کاشف الکل : محمد زکریا رازی

وقتی بالا میرود خدا میشود پایین می آید جدا میشود : نقطه

مخترع برق : ادیسون

بزرگترین دریاچه جهان : خزر

بعد از باران در آسمان می آید : رنگین کمان

پسر کوچک حضرت فاطمه : امام حسین علیه السلام

سوره ای درباره حضرت زهرا : کوثر

تنها مردی از سپاه امام حسین که از کربلا زنده برگشت): امام سجاد علیه السلام

هم گروهیش طرف دیگر کلاس روبروی او می ایستد در حالی که سبدی بدست دارد.

نفر سوم هم نزدیک نفر دوم ایستاده و درکنارش یک تخته است که روی آن پاسخ سوالها و جوابهای انحرافی قرار داده شه.

(قلم. خودم. شریک. پیاز. حضرت علی. صفر. صد. نه. میعان. انجماد. الکساندر گراهامبل. زکریای رازی. نقطه. ادیسون. خزر. رنگین کمان. امام حسین. کوثر. امام سجاد)

در گروه دوم لوازم و اشخاص برعکس گروه اول قرار داده شده به طوری که نفر اول گروه دوم بامقداری فاصله در همان سمتی می ایستد نفر دوم و سوم گروه اول ایستاده اند (تا هنگام پرتاب توپها توپ هیچ گروهی در سبد گروه دیگر نیافتد)

با شروع مسابقه نفر اول شروع به پرتاب توپ ها می کند ونفر دوم با سبدی که در دست دارد سعی می کند توپ ها را بگیرد. هر توپی را با سبد گرفت به نفر سوم می دهد. نفر سوم  کاغذ روی توپ را کنده و پاسخ آن را روی تخته پیدا کرده در گوشه تخته می گذارد و سوال مربوط  به آن را هم کنارش روی تخته قرار می دهد. با پایان وقت هر گروهی که سوالات بیشتری را درست پاسخ داده باشد،برنده است

 

ارسال نظر