بچه های آفتاب برنامه سی و هفتم

کد تولیدات موسسه: 130

تاریخ: شنبه< يازدهم دي ماه 1395

موضوع : فحش و بد دهنی/هنر دستان من : پارک بازی/قصه و نقاشی : عابد تنبل/دانشمندان بزرگ : اقلیدس

باسمه تعالی

موضوع : فحش و بددهنی

نویسنده : خانم اکبری

ماهان:مامان که صبح  پا میشه

بچه ها: میگه به نام خدا

ماهان:بابا که صبح  پا میشه

بچه ها:میگه به نام خدا

ماهان:هرکسی که موفقه

بچه ها:میگه به نام خدا

ماهان:قبل از شروع هر کار

بچه ها:میگه به نام خدا...

(تابان وارد استودیو میشود)

ماهان:سلام داداشی گلم.بازی چطور بود؟خوش گذشت؟

تابان:سلام بچه ها،سلام ،نخیر اصلا هم خوش نگذشت.خوابم میاد،می خوام بخوابم.میشه سرو صدا نکنین؟

ماهان:نمی شه.آخه ما اینجا دور هم جمع شدیم که سرو صدا بکنیم و کنار هم خوشحال باشیم.اصلا هم دلمون نمی خواد یکی از ما گرفته و پکر باشه.مخصوصا داداش نمکی و بامزه من.

(رو به بچه ها)بچه ها موافقین کاری کنیم تابان سرحال بشه؟ پس هرچی میگم بلند بگین: تابان داره میخنده

ماهان:با اینکه غصه داره

بچه ها:تابان داره میخنده

ماهان:هیچ حوصله نداره

بچه ها:تابان داره میخنده

ماهان:خسته شده بیکاره

بچه ها:تابان داره میخنده

ماهان:لپاش مثل اناره

بچه ها:تابان داره میخنده

ماهان:سربه سرت میذاره

بچه ها:تابان داره میخنده

ماهان:برات شادی میاره

بچه ها:تابان داره میخنده

ماهان:تابان همش میخنده

بچه ها:تابان داره میخنده....

تابان:هه هه هه ... بابا شرمندم نکنین! یعنی من اینقدر آدم مفیدی ام.الان از ذوق رفتم رو ابرها

(صدای داد و هوار بچه عصبانی از کوچه می آید):بیا بیرون.جرئت داری پاتو از خونه بذار بیرون.فکر کردی یکم قدت بلنده همه ازت حساب می برن، کسی زورش بهت نمیرسه؟...

تابان(موقع فریاد زدن بچه):آخ آخ آخ ...همین الان ازرو ابرها پرت شدم پایین (شروع به لرزیدن می کند)

ماهان:صدای کیه؟شما چرا ترسیدی؟

(صدای بچه):ترسو اگه خونتون همین بغل نبود بدویی توش قایم شی که الان حسابی ادبت کرده بودم.بچه ننه لوس....(کسی جلوی دهنش را می گیرد) مجید دهنم رو ول کن هرچی لیاقتشه بارش کنم حالش جا بیاد.

ماهان(حین داد زدن ): این پسره به شما داره این حرفها رو میزنه؟بذار برم ببینم چی شده!

تابان:نننننهههه،نرو یکهو میاد تو کتک کاری میشه!

(صدای مجید و چند نفر دیگه از کوچه می آید):ولش کن دیگه عمدا که نزد.آبرو ریزی نکن.بیا بریم هرچی می خواستی بارش کردی.حالا دیگه تورو خدا بیا بریم....

(صدای پسر):نه آخه من هنوز حرصم خالی نشده.بذار ادبش کنم بی تربیت...(کسی جلوی دهنش را می گیرد)اه دهنم رو ول کنین. همین شما ها ازش ترسیدین که اینقدر روش زیاد شده

ماهان(وسط سرو صدا):نترس چیزی نمیشه.برم ببینم برای چی داد میزنه؟

تابان:نمی خواد من خودم بهت میگم...نرو نرو...

(ماهان در را باز می کنم صدای فرار کردن بچه ها)

ماهان:کجا می رین؟چرا فرار می کنین نترسین،من فقط میخوام باهاتون حرف بزنم...

(ماهان در را می بندد داخل استودیو میشود)

تابان:رفتن؟آخخخخخی مردم از ترس.کاش زودتر فرستاده بودمت بری بیرون!دیدی چقدر بی ادب بود چه حرفهای زشتی به من زد؟ اینقدر ازش بدم میاد که نگو..

ماهان:شما من رو فرستادی بیرون؟؟؟؟؟ چرا اینقدر ناراحت شدی از حرفهاش؟شما که خودت میدونی ،خودش هم گفت حرفهاش فقط برای خالی کردن حرصشه!اون ظاهرا به تو اشاره کرد،اما در واقع سه تا انگشتش رو برگردونده بود به سمت خودش.

تابان:من فقط تندی دویدم خونه که دعوا نکنم.دیگه انگشتاش رو نشمردم

ماهان(رو به بچه ها):بچه ها به من اشاره کنین.حالا بگین :تو مهربونی،تو بهترینی،دوست داشتنی هستی،خیلی باهوشی... همین طور که میگین به دستتون نگاه کنین. می بینین سه تا انگشتتون رو گرفتین به طرف خودتون

تابان:چه جالب!!

ماهان:خب،حالا میشه تعریف کنی ببینم چی شده

تابان:بذار یکم نفسم جا بیاد.ه ه ه ه ...

ماهان: نفستون جا اومد؟میشه بفرمایید ....؟

تابان:باشه میگم.رفتیم پارک با بچه ها گرگم به هوا بازی کنیم ،مجید مهمونشون رو هم آورده بود. به نظر پسر خوبی می اومد.

جایی که بلند باشه بشه رفت روش کم بود، ماهم هر جارو پیدا می کردیم چند نفری می پریدیم روش که نسوزیم.خیلی داشت خوش میگذشت که یهویی من ومهمون مجید اینا جفتمون با هم پریدیم رو لبه آبخوری. یکم بلند بود،تازه باریک هم بود نتونستیم خودمون رو نگه داریم خوردیم به هم.من قدم بلند تر بود چونم خورد به دماغ آرش پرت شد رو زمین

ماهان:آرش کیه دیگه

تابان:همون مهمون مجید دیگه

ماهان:پسر بیچاره طوریش شد؟

تابان:نه خیلی! فقط یکم دماغش خون افتاد

ماهان:چرا زودتر نمی گی برم ببینم بچه مردم حالش چطوره.بالاخره اتفاقه افتاده.طفلک الان حالش بده

تابان:آره همون طفلک خیلی هم بهش میخوره.ندیدی کم مونده بود من رو درسته قورت بده! این همه بد و بیراه بهم گفت. اگه جلوی دهنش رو نگرفته بودن  معلوم نبود چیا بهم میگفت.

ماهان:حالا اون حتما خیلی دردش گرفته عصبانی بوده نتونسته جلوی دهنش رو بگیره.

تابان:من که تقصیری نداشتم.نشنیدی میگفت هرچی میگه لیاقتش رو دارم

ماهان:میشه بگی حرف های بد و زشت اون چه اثری رو شما گذاشته غیر از اینکه شما رو عصبانی کنه؟

اصلا بیا یه بازی با هم بکنیم

(چند دستمال نخی سبک که لکه دار و کثیف است و چند دستمال نخی که به دور چند شاخه گل پیچیده شده.یک پنکه که روی درجه زیاد روشن است)

ماهان(به بچه ها):کی میخواد بیاد تو مسابقه شرکت کنه

(چند نفر را انتخاب میکند و یک دستمال کثیف به هرکدام میدهد بچه ها یکی یکی روبرو پنکه بایستند)

ماهان:دستمال رو پرت کن به پنکه طوری که بخوره بهش(دستمال به سمت خود کودک بر میگردد)

ماهان:بچه ها حرفی که از روی عصبانیت و بدون فکر میگیم مثل این دستمال های کثیف سبکه.شما فکر کنید پنکه شخص روبرو شماست.لکه های این دستمال هیچوقت حتی به اون آدم  نمی خوره چه برسه به اینکه بهش بچسبه

(دستمال هایی که به دور گل پیچیده شده را به بچه ها میدهد)

ماهان:حالا بچه ها این دستمال ها رو پرت کنین

(دستمال ها به پنکه برخورد میکند)

ماهان:می بینید فقط حرفی که از روی محبت با عقل و فکر گفته میشه به کسی که بهش اون حرف رو می زنیم میخوره

تابان:خب پس اگه اینطوره هر کسی باید مراقب حرفهایی باشه که از دهن خودش بیرون میاد. تا شخصیتش رو پایین نیاره

ماهان : آفرین،حرفت خیلی درسته همه ما باید سعی کنیم درست و سنجیده حرف بزنیم میدونی کلمات زیبا چه تاثیری روی وجود ما میذاره ؟

(روی سه تکه کاغذ سه تصویر،اولی:یک پسر بچه.  دومی:مادر.  سومی:چند نفر به حالت طرفدار و مشتاق شنیدن  میکشیم.بعداز بریدن دور کاغذ،پشت آن نصف تکه چوب بلندی را می چسبانیم،طوری که بقیه چوب پایین نقاشی باشد. موقع بیان داستان نقاشیها پشت میز تابان به تناسب بیان ماهان حرکت داده میشوند تا قصه ،حالت داستان مصور داشته باشد)

یکی از دانشمندای بزرگ رو تو کودکی با یه نامه از مدرسه میفرستن خونه پسر نامه رو به مادرش میده و میگه آقامعلم گفت این نامه رو بده به مادرت دیگه لازم نیست از فردا بیای مدرسه مادر نامه رو میخونه و به پسر میگه معلمتون نوشته که به خاطر هوشت دیگه چیزی برای یاد دادن به تو نداره پس موندنت توبه مدرسه بی فایده است

 پسر خیلی خوشحال میشه  مادرش میگه از امروز خودم تو خونه مطالعه میکنم و سعی میکنم به باهوش ترین بچه دنیا چیزای خوب یاد بدم چند سال بعد وقتی مادر پسر فوت کرده و اون یه مرد بزرگ و دانشمند معروفی شده برای اینکه به اطرافیان و دوستانش نشون بده که چه نابغه ای بوده جعبه خاطرات مادرش رو جلوی اونها باز میکنه و با افتخار نامه معلم زمان کودکیش رو میخونه اما با تعجب میبینه توی نامه نوشته شده :  والدین گرامی پسر شما از نظر ذهنی عقب مانده و فوق االعاده کند ذهن است من نمیتوانم چیزی را به پسر شما آموزش دهم چون اصلا توانایی یادگیری را ندارد .

تابان : اااااا واقعا چند تا کلمه حرف معجزه میکنه ؟!!!

ماهان: بله،حالا اون پسر به خاطر کلمات محبت آمیز اون روز مادرش یه فرد قوی و خیلی مهم برای جامعه اش شده.

تابان:وای خیلی قشنگ بود.همه موهای تنم سیخ شد!!!

داداش من دیگه اصلا ازدست آرش ناراحت نیستم.چیکار کنم که آرش هم از دست من ناراحت نباشه.من ممکنه دیگه هیچوقت اون رو نبینم! نمیتونم صبر کنم تا آروم تر بشه بعد باهاش صحبت کنم

ماهان:خب میتونیم همین الان با چند تا شیرینی یا شکلات بریم دم خونشون تا براش توضیح بدی که مقصر نبودی و کارت عمدی نبوده، هم بهش نشون بدی که به خاطر ترسیدن نبوده که  باهاش دعوا نکردی.

تابان:عجب فکری کردی !میشه همین الا بریم؟

ماهانان:باشه پس خداحافظی کنیم و بریم...

تابان:دلم برای تون تنگ میشه.خداحافظ دوستای خوش زبون خوش اخلاق

ماهان:خداحافظ مردای کوچیک باهوش.یادتون باشه فردا مال همه شماست

 

 

 

 

 

مسابقه بددهنی و فحش

دو گروه همزمان بازی می کنند.دو تاس بزرگ که روی هر وجه آن یکی از کارهای اشتباه نوشته شده.وسط کلاس 40عدد کارت بزرگ دورو که یک سمت آن سبز و سمت دیگر زرد است و هر رنگ کارت متعلق به یک گروه است به صورت نامنظم پخش شده. روی کارتها عملی که آن کار زشت را جبران می کند متناسب با نوشته روی تاس هر گروه قرار داده شده .سه نفر در هر گروه نیاز است.هر گروه باید از روی رنگ متعلق به خودش همزمان با گروه مقابل کارت ها را برگردانند و جبران عمل روی تاس را پیدا کند و آن را به هم گروهیش بدهد تا روی یک تاس بدون نوشته یا یک تخته بچسباند و کار نادرست جبران شود.(در مقابل یک عمل نادرست چند عمل درست است. تمام آن ها روی کارتها نوشته می شود تا اگر چند تای آن توسط گروه مقابل برداشته شده جبران آن وجود داشته باشد )هر گروه که تعداد بیشتری کارت روی تاس بچسباند یا تاس را کامل کند برنده است.

مسابقه شروع می شود ونفر اول هر گروه تاس را می اندازد هر عملی که رو بود(خود خواهی) (تنبلی)بلند می خواند.هم گروهیش که کنار کارت ها ایستاده باید روی کارت های سبز به دنبال کارهای خوب متناسب با آن بگردد و گروه دیگر کارت های زرد. با شنیدن آن کار تند تند کارت های زرد را پشت رو می کند و سمت سبز را می خواند و گروه مقابل همزمان کارت ها را به سمت زرد برمی گرداند و به دنبال کار مورد نظرشان می گردند.(توجه به دیگران،محبت به دیگران،کمک به دیگران)

(ورزش،فعالیت،زرنگی،جنب و جوش).به این ترتیب کارتها مدام پشت و رو می شوند.بعد از پیدا کردن کارت مناسب آن را به نفر سوم می دهند تا کارت راروی تاس بدون نوشته بچسباند.دوباره تاس می اندازد وکار نادرست روی تاس را می خواند...(اگر تکراری آمد دوباره می اندازد.) هر گروه که زودتر تاس کارهای درستش را کامل کند برنده است.

ارسال نظر