بچه های آفتاب برنامه چهل و ششم

کد تولیدات موسسه: 139

تاریخ: شنبه< چهاردهم اسفند ماه 1395

مناسبت : روز معلم/موضوع : شوخی/قصه و نقاشی : مورچه و عسل/دانشمندان بزرگ : بنوموسی

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : شوخی

نویسنده : خانم اکبری

ماهان:به نام خدا             سلام سلام

بچه ها:سلام سلام           علیک سلام

تابان:سلام به شما            بچه ها سلام

بچه ها:سلام سلام           علیک سلام

ماهان:سلام که میگی       غصه ها تمام

بچه ها:سلام سلام           علیک سلام

تابان:قبله هر کاری         قبل از هر کلام

بچه ها:سلام سلام           علیک سلام

ماهان:بچه ها خوبین؟

بچه ها:بله

تابان:شاد و شنگولین؟

بچه ها:بله

ماهان:بچه های توی خونه شما چطورین؟خیلی خوشحالیم که بازهم مهمون خونه هاتون هستیم

تابان:من مخصوصا امروز خیلی خوشحالم.آخه می خوام یه کار خیلی جدید و جالب انجام بدم

ماهان::منم یه کتاب جالب آوردم بخونم

تابان(باحالت بدجنسی،انگار که نقشه ای دارد):آره بخون.کتاب خیلی خوبه

(تابان سر یک سوسک پلاستیکی را به نخ وصل کرده و روی لباس ماهان گذاشته)(ازقبل از شروع برنامه نخ دور سوسک پیچیده شده و به لباس ماهان وصل شده و سر دیگر نخ پشت میز تابان است .عروسک گردان با شروع برنامه از پشت میز وقتی نخ را چند بارمیکشد و رها می کند،لباس ماهان کشیده می شود وشبیه تکان خوردن سوسک می شود)

(ماهان مشغول کتاب خواندن است و کمی می خندد)

تابان:ماهان این چیه رو لباست داره تکون میخوره؟

ماهان(متوجه سوسک می شود و می ترسد و می افتد و سوسک را پرت می کند)

تابان:هه هه هه ....ترسیدی؟خیلی باحال بود!هه هه هه ... اگه قیافت رو می دیدی!

ماهان(چپ چپ نگاه می کند وبا ناراحتی می گوید):این چه کار مسخره ای بود؟

تابان:نه مسخرت نکردم،دستت انداختم!

ماهان:هرکاری کردی اصلا قشنگ نبود

تابان:سوسک قشنگ مگه تاحالا دیدی؟هه هه هه ... کاش از قیافت فیلم گرفته بودم،یه سری هم با بچه ها دور همی می خندیدیم!!

ماهان:الان خیلی بامزه بود مثلا؟ دلت می خواد بخندی؟ولی بدون اصلا...

تابان:هه هه هه....

ماهان:هیچی الان تو جو خندیدنی،هرچی بگم می خوای بخندی.تنهایی خندیدن که هنر نیست.خودت یه کاری می کنی که خودت بخندی؟!

ماهان(به بچه ها)این طرفی ها بگن:وقتی می خندیم             باید بدونیم

                    اون طرفی ها بگن:باهم بخندیم                به هم نخندیم

(اگر برای بچه ها سخت بود بگویند):بده به هم بخندیم          باید باهم بخندیم

تابان:آره منم دارم دقت می کنم خیلی هم جالب نبود.بذار شب خونه بابابزرگ سوسک بندازم رو لباس خاله یا مامان بزرگ،خیلی باحال تر میشه!فکرکنم کلا خونه از خنده بره روهوا

ماهان:نکنی این کارو!مامان بزرگ قلبش ضعیفه،خدای نکرده یه چیزیش میشه

تابان:خبببب میندازم رو لباس دایی....(با تامل و تفکر)نه دایی جنبش پایینه،یه هو عصبانی میشه یه کاری دستم می ده!ولی پسرش آدم باجنبه ایه،بااون شوخی می کنم

ماهان:آره خیلی هم بامزه و هیجان انگیزه!!امیدوارم جنبه خودت هم بالا باشه،که اگه یک وقت کسی ناراحت شد دعوات کرد بهت برنخوره

تابان:دعوا برای چی؟خداییش سوسک از این طبیعی تر دیده بودی؟خود سوسک هم با داداشش اشتباه می گیردش!

ماهان:خیلی هم هنر جالبیه!این کار که خنده دار نیست خطرناکه.

تابان:نه اینا تفریح و سرگرمیه!اگه شاد و خندون نباشی مریض میشی.اخمو و بی حوصله ای.هیچ وقت از زندگی لذت نمی بری.به هیچ دردی هم نمی خوری.اصلا میدونی چیه،خنده غذای روحه. همه باید شاد و خوشحال باشن.فرقی نداره، به هرچی خندیدی مهم نیست.حالا من هی بشینم فکر کنم چه کار خنده داری بکنم که دوستام خوشحال شن...کسی ناراحت نشه...کسی اذیت نشه...کسی رو دست نندازم...اووووه...اینقدر سخت میشه من ترجیح میدم اصلا نخندم

ماهان:(یک لیوان یخ برمی دارد و به سمت تابان می رود)وسط وسط تابستون زیر آفتاب ظهر،وقتی گرمته چجوریی؟

تابان:وای نگو خیلی کلافه میشم.فقط می خوام خنک شم.آخه می دونی تو گرما مغز آدم کار نمی کنه.یعنی هیچی درست کار نمی کنه.انگار گذاشتنت تو یه قابلمه دارن می پزنت.وحشتناکه

ماهان:فکر کن الان گرمته...چیکار می کنی؟

تابان:خب یه کاری می کنم گرمم نباشه،خنکم بشه

ماهان:مثلا چیکار.

تابان:(متوجه لیوان یخ می شود)مثلا همین یخ رو توش آب می ریزم می خورم

ماهان:خب چه کاریه بلند شی...بری آشپزخونه...این همه راه...شیر آب رو باز کنی...آب تو لیوان بریزی...دستت روبیاری بالا...دهنت رو باز کنی....آب رو بخوری....تازه یه لیوان آب که داغی آفتاب رو ازبین نمی بره. باید بلند شی بری کولرو روشن کنی یا یه بادبزنی چیزی پیداکنی....اووووه.. کلی کار کنی تا یکم خنک بشی. اینقدر سختش نکن،بذار من همین الان این یخو بریزم تو لباست خنک خنک میشی

تابان:ا ا ا...چیکار میکنی؟ این چه کار بی عقلی ایه!اذیت میشم نکن..

ماهان:می خوام خیلی راحت و سریع و بی زحمت خنکت کنم دیگه.

تابان:بابا هواست کجاست من که واقعا گرمم نیست،مثلا گرممه. بذار هروقت واقعا گرمم شد یه کاریش می کنم.الان دارم به هیجان انگیز شدن شوخی شبم فکر می کنم .اینقدر حرف نزن حواسم پرت شد.بذار فکرم متمرکز باشه!

ماهان:هیچ فایده نداره انگاری جدی جدی باز می خواد از این شوخی های بی مزش بکنه.کار جدید یادگرفتی؟

تابان:آره تازه یاد گرفتم.تو مدرسه که کلی از بچه ها رو با همین نیم وجبی ترسوندیم!فقط یه بار آقا ناظم دید،نزدیک بود ازمون بگیردش.قرار شد بیاریمش خونه دیگه نبریمش مدرسه. دیدیم بلا استفاده مونده تصمیم گرفتیم رواعضای خانواده امتحانش کنیم

ماهان:اصلا اون اسباب بازی رو بده به من.شب مهمونی تموم شد بهت می دم.

تابان:نه نمی شه.آخه فقط همین امشب دست منه!تنها مال من نیست که!من و کفشدوزک و چلچراغ و پرحرف،چهار تایی با هم خریدیمش

ماهان:اینا که گفتی اسم دوستاته؟

تابان:نه فامیلیاشون

ماهان:اوهوم!!!!چه فامیلی های عجیبی!

تابان:یعنی فامیلیه فامیلی که نه،ما ایجوری همدیگرو صدا می کنیم.آخه خیلی با مزه تره

ماهان:یعنی چی؟یعنی فامیلی هاشون یه چیز دیگه است؟

تابان:آره.توش یکم تغییر و تحول دادیم.یعنی اصل اصلش اینه:کفاش و درخشان و خوش صحبت!

ماهان:فامیلی های به این قشنگی،چرا این شکلیش کردین؟

تابان:کجاش قشنگه؟اصلا جالب نیست .تازه ماباهم شوخی داریم،اسم همو این طوری صدا می کنیم.به من هم میگن تاب تاب عباسی.هه هه هه ... این فقط اسم ما چهارتا است.کل بچه های کلاس رو همینطوری صدا می کنیم!آخه خیلی خنده دار تره

ماهان:جدا الان داری به این حرفها می خندی؟!

تابان:خب به نظر من خیلی خنده داره.می دونی تا چند وقت پیش،بند کفش بچه ها رو به هم گره می زدیم.می خوردن زمین،آآآی می خندیدیم...هه هه هه

ماهان:تابان!!!!

تابان:دیگه فهمیده بودن،کفش بندی نمی پوشیدن. کیف هاشون رو جابه جا می کردیم.اونم تکراری شده بود، کیف رو صفت می گرفتن بغلشون،دیکه یواشکی نمی شد جا به جاش کرد. اداشون رو درمی آوردیم، دیگه بعد یه مدت بی مزه شد کیف نمی داد

خلاصه کلی موضوع برای خنده و شادی داشتیم.حالا این جدید ترینه فعلا هم قدیمی نشده

ماهان:واقعا از این کارا کردین؟!اونوقت قاطی این هنرنمایی هاتون،احیانا وقت برای درس خوندن هم بود؟

اذیت کردن و دست انداختن دوستاتون شد شوخی؟

تابان(با حالت طلبکاری و دلخوری):همین شماهایید که باعث افسردگی جوونا می شید دیگه.خوبه من اینجا بشینم زار زار گریه کنم!بده روحیم شاده همش می خندم؟

ماهان:خندیدن که بد نیست فقط اگه به چیزی بخندی که واقعا خنده دار باشه.

ماهان:شوخی خوبه به جا باشه              لطیف و پر معنا باشه

بچه ها:شوخی همینه بچه ها               شوخی همینه بچه ها

ماهان:هچکسو دلخور نکنه               کسی بهش برنخوره

بچه ها:شوخی همینه بچه ها              شوخی همینه بچه ها

ماهان:خنده بیاره رو لبا                   شادی بکاره تو دلا

بچه ها:شوخی همینه بچه ها              شوخی همینه بچه ها

ماهان:غم بره از یاد همه                 هرچی بخندی باز کمه

بچه ها:شوخی همینه بچه ها             شوخی همینه بچه ها....

ماهان:اگه واقعا خنده داره کسی که باهاش شوخی کردی هم می خنده.نه اینکه چپ چپ بهت نگاه کنه

تابان:خب اون بی جنبه است...از کجا فهمیدی چپ چپ نگاه می کنه!بعضی وقتها هم دیگه کار به دعوا می کشه.ولی خب بعدش به قیافش موقع دعوا می خندیم. ما کلا آدم های قانعی هستیم،به هرچیز کوچیکی می خندیم

ماهان:دعوا خیلی طبیعیه!وقتی با کارهات ناراحتش می کنی بعد هم بهش می خندی،توقع داری چیکار کنه؟

تابان:ای بابا من دیگه واقعا کلافه شدم.دیگه سکوت می کنم یکم به شما فرصت میدم تنهایی فکر کنی ببینی تفریح و شادی کجاش ایراد داره؟!؟! تو این مدت که شما فکر می کنی من یه کار دستی برای مدرسه درست کردم،از دستم افتاده یکم داغون شده.اونو تعمیر می کنم

ماهان)دوباره مشغول کتاب خواندن میشود ):هه هه هه ...

تابان:چی شده؟به چی می خندی؟

ماهان:هیچی مهم نیست هه هه هه هه...

تابان(با عصبانیت زیاد و داد و هوار):منو مسخره می کنی؟مگه من با تو شوخی دارم؟به کاردستی من می خندی؟

ماهان:نه بابا چرا عصبانی میشی!؟ من به کاردستی شما چیکار دارم!دارم جک می خونم می خندم

تابان:مطمئن باشم.آخه میدونی چیه،کاردستیم قبل از خراب شدن خیلی قشنگ بود.

ماهان:آره بابا من اصلا ازاول داشتم این کتاب جک رو می خوندم،چند تا با مزه اش رو پیدا کنم شب تو مهمونی برای محسن و مهدی تعریف کنم. دور همی بخندیم

تابان:حالا جکش چی هست؟ تعریف کن منم بخندم

ماهان:نه نمی شه. تعریف کنم تکراری میشه

تابان:یکیشو بگو جون داداشی

ماهان:باشه فقط یکیشو میگم

(به کاغذش نگاه می کند و با چشم به دنبال جک می گردد)نوشته....:پسر همسایمون بهم میگه من تا چهارده سالگی فکر می کردم اسمم زهره است!! پرسیدم چرا؟ میگه آخه هروقت مامانم می خواست از خواب بیدارم کنه میگفت: پاشو دیگه ظهره

تابان:هه هه هه ....وای خدا مردم !چقدر خنده دار بودهه هه هه هه هه ....

ماهان:آره خیلی باحاله جوکاش

ماهان:بچه ها کدومتون جک بلده برامون تعریف کنه؟

بچه ها:

تابان:این کتاب کجا بود؟چرا من تاحالا ندیده بودمش؟میدی منم چند تاشو بخونم فردا برا بچه های کلاس تعریف کنم؟

ماهان:باشه میدم بخونی.چند تا دیگه از همین کتاب ها هم داریم. چند تا کتاب شعر طنز هم داریم

تابان:شعر طنز!!!!! آهان یعنی همون خنده دار.من مرده خندیدنم.رفتم سراغ کتابا

ماهان:با بچه ها خداحافظی کنیم بعد دوتایی بریم،با هم بخندیم بیشتر خوش می گذره

تابان:بچه های پر انرژی خداحافظ.امیدوارم همیشه لبتون خندون باشه

ماهان:خداحافظ بچه ها.همیشه شاد و سرزنده باشین

 

مسابقه:

این مسابقه یک نوع طناب کشی است که دونفر به جای اینکه روبروی هم باشند کنار هم می نشینند.

دو گروه سه نفره همزمان بازی می کنند.دو طرح پازل حدودا ده تکه ای را انتخاب می کنیم وپشت هر تکه آن را به ترتیب ازیک تا ده شماره می گذاریم .همان شماره ها را روی صفحه ای  که پازل روی آن چیده می شود با همان ترتیب می گذاریم.یک طناب به اندازه 5/1 برابر طول استودیو تهیه می کنیم و تکه های پازل یک گروه را با گیره لباس دریک سمت طناب و گروه دیگر را در نیمه دیگر طناب به صورت نامرتب آویزان می کنیم.تکه های پازل باید تنها نیمه طناب هرسمت را اشغال کند و وسط طناب باید کاملا خالی باشد(دوچهارم طناب پازل باشد و دو چهارم وسط خالی باشد).درهر دوسر طناب با گره زدن حلقه درست می کنیم که پای شرکت کننده در آن جا بگیرد.در انتهای استودیو قلابی را در ارتفاع پنجاه سانتی متری دیوار متصل میکنیم (قلاب باید محکم به دیوار وصل شود) وسط طناب را درون قلاب می اندازیم (یا می توان طناب را دور ستون یا میله ای که محکم در زمین است انداخت و یا دور میله بلند کو انداخت و دونفر(یا چندنفر) از بالا و پایین محکم میله را نگه دارند. نفراول گروه سمت دیگر استودیو روبروی قلاب می نشیند و یک سمت  طناب را جلوی خودش می گذارد.نفر اول دو گروه تقریبا کنار هم می نشینند.نفر دوم عقب تر از هم گروهیش طوری مینشیند که نفر دوم گروه دیگر روبرویش باشد.

باشروع مسابقه نفر اول باید با دست حلقه سرطناب را به دور پایش بیندازد و با پا طناب را بکشد و به سمت هم گروهیش که عقب تر از او نشسته ببرد،در حالی که گروه دیگر نیز سر دیگر طناب را به همین شکل می کشد.آنقدر طناب را می کشد تا تکه های پازل روبروی نفر دوم قرار بگیرد.نفر دوم باید از شماره یک تا ده را به ترتیب جدا کند وبه نفر سوم که پازل را می چیند بدهد تا تکه ها را سرجایش بگذارد.(تکه درست پازل باید دقیقا روبروی نفر دوم  باشد تا بتواند آن را جدا کند.نمی تواند برای برداشتن تگه از جایش حرکت کند یا خود را بکشد)هرگروهی که زودتر پازل را کامل کند برنده است.

 

ارسال نظر