بچه های آفتاب برنامه چهل و هفتم

کد تولیدات موسسه: 140

تاریخ: شنبه< بيست و يكم اسفند ماه 1395

مناسبت : وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها/موضوع : طبیعت/هنر دستان من : جاقلمی گل/قصه و نقاشی : نماز باران/ دانشمندان بزرگ : محسن هشترودی

باسمه تعالی

موضوع : محیط زیست

نویسنده : خانم اکبری

 

ماهان:تو اول هر کلام        میدیم بلند یک پیام

       اول به نام خدا          دوم میگیم زود سلام

ماهان:سلام آقا پسرا،سلام دختر خانوما،امروز یه روز قشنگه  مثل همه ی روزای قشنگ خدا

تابان:سلام به همه بچه های گل .به بچه هایی که مثل من ازصبح مشغول بازی و فعالیت هستند و یه جا بیکار ننشستند...

(کف اتاق پراز موشکه .ماهان وقتی میبینه):اینجا چه خبره؟کف اتاق رو ببین چی شده!چرا این همه موشک درست کردی؟

تابان:میخوام با سینا مسابقه پرتاب موشک بدم،باید موشکم خییلی حرفه ای بپره.اما هرچی درست میکنم مثل اون موشک اولیه خوب پرواز نمیکنه.کاغذام داره تموم میشه...

ماهان:خوب چرا همون موشکی که اول درست کردی رو نمیبری؟

تابان:آخه این همه موشک اینجا ریخته،به نظر شما قیافه هاشون با هم فرق داره؟من از کجا اولی رو پیدا کنم؟همشون شکل همن!

ماهان:کاری نداره،بیا یه بار همشون رو بپرونیم ببینیم کدوم بهتر پرواز میکنه.

بچه ها شما هم کمک میکنین زودتر پیدا بشه؟(به هر کدام یک موشک میدهد پرتاب کنند)

تابان:خودشه!همینه!خیلی خوب میره...اصلا تو مسیر داشت میرفت یه چشمک زد پیداش کردم

خوب دستتون درد نکنه،من دیگه برم سینا رو صدا کنم بیاد بازی.خداحافظ همگی...

ماهان:کجا؟

تابان:بازی دیگه!

ماهان:همینطوری؟

تابان:چطوری؟چی شده مگه؟موهام نامرتبه؟ناخن هام بلنده؟لباسم پاره شده؟تب دارم؟بگو من طاقتش رو دارم!!!

ماهان:ای بابا چی میگی؟منظورم خودت نبودی،یه ذره به دوروبرت نگاه کن

تابان:دوروبرم!آهان،نگرن نباش!مامان خوبم در عرض چند دقیقه اتاق رو میکنه دسته گل...

ماهان:خسته نشی!جمع کردنشون که چند دقیقه بیشتر وقت نمی گیره ،بیا خودمون باهم جمعشون کنیم.مامان صبح اینجا رو تمیز کرده،بیاد ببینه ناراحت میشه

تابان:آخه...حالا که اصرار میکنی باشه جمع کن،منم همین موشکهای دور میز رو جمع میکنم.صبر کن اول برم سطل آشغال رو بیارم....بگیر بریزشون این تو.

ماهان:باشه فقط دور میز که موشکی نیست!همشون رو پرت کردی این ور واون ور

تابان:راست میگی ،شاید قایم شدن.پس من موشکهای پشت میز رو پیدا میکنم!!!

ماهان:تابان اینارو بریزم دور؟

تابان:آره دیگه..همشون بی کیفیتن،به درد نمیخورن،همین یکی خوبه فقط. حالا زود جمع کن تا مامان نیومده ناراحت بشه

ماهان:چی چی !به درد نمیخورن!همشون رو که با کاغذ سفید درست کردی.

تابان:نه نگران نباش،از کاغذهای تو برنداشتم.از دفتر قدیمیم کندم

ماهان:نه منظورم اینه که موشک هاش به درد نمی خورن کاغذاش که سفیدن به درد میخورن!چرا با کاغذای استفاده شده بازی نکردی؟

تابان:به نظرت من با یه موشک زشت سیاه تو مسابقه برنده می شم؟

 

ماهان:چه ربطی داره؟موشک موشکه مهم اینه که خوب بپره..

بچه ها کی میتونه بگه دور و برمون چه پرنده ای رو میبینیم که سیاهه اما خوب میپره؟

بچه ها:کلاغ

ماهان(موقع پاسخ بچه ها):الاغ....اتاق....اجاق....دماغ...

ماهان:آفرین بچه ها میدونید بازهم حیوون سیاه که خوب پرواز میکنه هست مثل مگس،سوسک...

تابان:اگه من از کاغذ نوشته شده ها ببرم به نظرت سینا فکر نمی کنه ما تو خونمون یعنیییی یه دوووونه،فقط یه دونه کاغذ سفید نداشتیم؟خیلی زشته داداش،اونوقت من باید خجالت بکشم

ماهان:خوب فکر کنه!چه اهمیتی داره؟تازه میتونی دلیلش رو براش توضیح بدی،شاید دوستت هم از همین کاغذا استفاده کرد.

تابان:من وقتی خودم دلیلش رو نمی دونم چی به سینا بگم؟دیگه دفتر کهنه ام بود،فکر کردم عیبی نداره!

ماهان:دلیلش درختان که دارن از بین میرن،دلیلش آب که خیلی کمه!میدونی برای درست شدن کاغذ چقدر درخت و آب مصرف میشه؟

تابان:ماهان جان چه حرف هایی می زنی!ما از در خونه میریم بیرون همه جا به جای برگ درخت کاغذ باطله ریخته رو زمین؛کاغذ تبلیغات،کاغذای خرید،قبض وبرگه عوارض اصلا تمام بچه های مدرسه آخر سال دفتر هاشون رو میریزن دور.من به خاطر درختهای نازنین نگهشون می دارم.دیگه باهاشون موشک هم درست نکنم؟

ماهان:آخه اینطوری که ما پیش میریم همه جنگلها وحیوونا ازبین میرن

تابان:خوب برن!ما که تو جنگل زندگی نمی کنیم،شبها که رو درخت نمی خوابیم،غذامون رو که با چوب درخت نمی پزیم،ماهی هم که نیستیم بدون آب خفه بشیم،دیگه چند ورق کاغذم ازشون درست نکنیم؟به نظرت درختها نازنازی و خسیس نیستن؟

ماهان:بچه ها به نظر شما هم درختا خسیسن؟

برای اینکه تابان هم متوجه بشه هرچی رو که نام میبرم بگید مال کجای درخت تا ببینه ما چقدر از درختا استفاده می کنیم:

تخت خواب(چوب) ، اکسیژن(برگ) ، قهوه(میوه) ، چای(برگ) ، کتاب(چوب) ، قند و شکر(ساقه)

ماهان:ببین داداش گلم،وقتی به چیزی نیاز داریم،خوب،ازش استفاده میکنیم.برای غذا ازگوشت حیوونا استفاده میکنیم برای ساختن خونه درختا رو می بریم،ماهی می خوریم،اگه حیوونی برامون خطر داشته باشه  ازبین می بریمش....

استفاده از همه اینها اگه به مقدار برطرف کردن نیازهامون باشه هیچ عیبی نداره.اما مشکل اینجاست که ما زیادی می خوایم.فکر می کنیم کره زمین مال ماست،پس اختیارشو داریم.هر بلایی میتونیم سرش بیاریم.هواسمون نیست که ما با همه موجودات کره زمین مثل زنجیر به هم وصل شدیم واگه هرجا زنجیر پاره بشه،زندگی خودمون به خطر میفته...

اصلا بیاین یه بازی بکنیم(به سروته یه طناب دوتا سطل بزرگ می بندیم وداخل یه سطل رو پراز عروسک حیوونهای مختلف ودرخت می کنیم.سطل دیگر رو از عروسک آدم پر می کنیم طوری که وزن دو سطل یکی باشد .حالا از دوطرف میزی از جنس پلاستیک آویزان می کنیم تا شبیه ترازو دوسطل درهوا با فاصله یک اندازه از زمین آویزان باشند و اگر وزن هر طرف کم شد طرف دیگر پایین بیفتد)

ماهان:بچه ها کی می تونه از سطل حیوونا چیزی برداره بدون اینکه اون یکی سطل بیفته؟(دونفر در دوطرف میز می ایستند و بازی شروع می شود)

مواظب باش .آخ افتاد پایین.عیب نداره از سطل آدم ها چند تا آدم بردار تا یک اندازه بشن.حالا این طرف سنگین شد چند تا حیوون بردار و.....

تابان(موقع بازی از بچه ها میپرسد)این چه حیوونی بود برداشت؟(مثلا سوسک یا ماریا گرگ و...)

ماهان:می بینی حیوونا و درختا شاید به نظر بی اهمیت بیان ولی اگه هر کدومشون نباشن خیلی خطرناک میشه!

تابان:خیلی جالب بود من تاحالا از این زاویه بهش دقت نکرده بودم.واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم

ماهان:بله همه ما به نابودی طبیعت بی توجهیم.اگه حیوونا ودرختا کم بشن یا آب و خاک و هوا کثیف بشن زندگی برای خودمون سخت میشه..

ماهان:جنگل باید تمیز باشه

بچه ها:بیاین کثیفش نکنیم

تابان:دریا پراز ماهی باشه

بچه ها:بیاین کثیفش نکنیم

ماهان:رودخونه صاف وپاک باشه

بچه ها:بیاین کثیفش نکنیم

تابانان:زمین باید سبز باشه

بچه ها:بیاین کثیفش نکنیم

ماهان:آسمونم آبی باشه

بچه ها:بیاین کثیفش نکنیم

تابان:دنیا باید قشنگ باشه

بچه ها:بیاین کثیفش نکنیم

تابان:دیگه جلوی کثیف شدن آب رو نمیشه گرفت.یعنی میگی من حمام میرم شامپو نزنم!دستشویی میرم صابون نزنم! مسواک خیس بکشم به دندونام خمیر دندون نزنم!اونوقت دیگه نمیشه زندگی کرد!

ماهان:نه منظورم این کارها نبود که دست ما نیست وما نمیتونیم کنترلش کنیم،منظورم کثیف کردن جنگل ها وآب رودخونه ها ودریا با آشغال بود.آشغالهایی که پرت میکنیم تو رودخونه یا بین گلها ودرختها چون حوصله بردنشون تا دم سطل آشغال رو نداریم.یا همه آشغالهای خونه رو توی یه سطل آشغال خالی میکنیم.

تابان:زباله رو اگه نریزیم تو سطل پس کجا بریزیم؟

ماهان:میدونستی آشغالا یه گنجن؟میدونی به چه دردی میخورن؟

تابان:میدونم به درد سطل آشغال میخورن.گنج بوگندو دیگه ندیده بودیم

ماهان:بچه ها هرچی میپرسم اگه به نظرتون گنج میاد بلند بگید: گنجه

دوست، دود ماشین ،بستنی(تابان به شوخی:تا حالا از گرما نفستون بند اومده که ببینید یه گنج واقعیه) ، درخت ، طلا ، آب آلوده ، مامان وبابا ، آشغال ، سم ...

ماهان:میدونی بازیافت زباله یعنی چی؟میدونستی بعضی شرکت ها از پلاستیک،فلز،شیشه وکاغذهایی که ما دور می ریزیم چه درآمد بالایی بدست میارن؟ تازه کلی هم به کره زمین کمک می کنن

تابان:بازیافت زباله رو می دونم،اما اون کار مامان نه من.من که نمیتونم دست کنم تو آشغالا.

ماهان:نه ولی هر کسی به اندازه خودش میتونه آشغال کمتری درست کنه.مثلا یادته اون روز برای تراش تراش اضافه هاتدنبال قوطی می گشتی،بابااون ظرف مربا رو که خالی شده بود داد مامان..

تابان:..بله برام خوشگلش کرد،توش تراش ریختم

ماهان:یا برای گلدونت آبپاش می خواستی مامان شیشه پاک کن که خالی شده بود رو خوب شست داد بهت.خوب همینا خیلی خوبه

تابان:آهان،یا من تو لوله خودکارام که تموم شده و دیگه به درد نمی خوره کاغذ مچاله می کنم و شلیک و...هیچی دیگه وسیله تفریح خودم و تمام کلاس رو فراهم میکنم.

ماهان:تابان!!! از این کارا!من که باورم نمی شه.

تابان:خیلی جالبه من که عاشق بازیافت شدم.الانم کاغذهارو باز و صاف می کنم وتوشون نقاشی می کشم،یا دراز دراز می برمشون می دم مامان که هر روز به بابا لیست خرید می ده تو این کاغذا خریداشو بنویسه...

ماهان:بچه ها کی به تابان کمک میکنه که کاغذها رو بازیافت کنه؟(به هرکس یک کاغذ میدهد تا صافش کند)

(صدای زنگ)

ماهان:کیه؟

تابان:فکر کنم سیناست، اینقدر غرق آشغالا شدم که یادم رفت برم بازی.من رفتم خداحافظ

ماهان:کجا صبر کن با بچه های توی خونه خداحافظی کنیم

تابان:باشه ببخشید

ماهان:بچه ها بیاین قدر همه چیزایی که خدا فقط برای ما آفریده رو بدونیم.همشون هدیه خدا به ما هستند.ازشون خوب مراقبت کنیم.

ماهان وتابان:مراقب خودتون باشید.خداحافظ

ماهان:موقع رفتن هربار                 

بچه ها:میگیم خدانگهدار

ماهان:به همبازی دوست و یار         

بچه ها:میگیم خدانگهدار

ماهان:تموم شد بازی و کار             

بچه ها:میگیم خدانگهدار

ماهان:خدانگهدار میگیم        بازهم به امید دیدار

باهم تکرار میکنند

 

مسابقه محیط زیست

سه سطل در سه رنگ آبی وزرد سبز هر کدام در یک سمت کلاس با فاصله از وسط کلاس و از هم قرار داده می شوند.یک ظرف بزرگ پر از لیوانهای « کاغذی(در رنگهای مختلف)،پلاستیکی( با رنگ سفید)،طلقی وبیرنگ( به لیوان شیشه ای شباهت داشته باشد) »در وسط کلاس قرار داده می شوند.سه طناب به اندازه فاصله سطل کنار تا ظرف وسط ( که ته آن یک حلقه نازک وصل کرده اند) و سه ظرف پر از گیره کاغذ در سه سمت ظرف پر از لیوان قرار می دهند.

کنار هرسطل گوشه کلاس یک کودک می ایستد و سر طناب را به دست میگیرد.آنها مسئول کشیدن طناب هستند

دور سطل پراز لیوان سه کودک طوری بنشینند که هر یک نفرشان با حفظ فاصله ،روبروی سطل گوشه کلاس و شخصی که کنارش ایستاده باشند.هر کدام مسئول هستند یک جنس لیوان را با گیره کاغذ به حلقه ته طناب وصل کنند

مسابقه شروع میشود و کودکی که کنار لیوان ها نشسته اولین لیوان را برمی دارد و سر نازک لیوان را با گیره به حلقه ته طناب وصل می کند.سپس سر نازک دومین لیوان را باگیره به گوشه دیگر لیوان اول متصل میکند و همینطور لیوان سوم را به دوم و لیوان چهارم را به سوم.....تا حالت زنجیر بلندی شود.مقداری که زنجیر بلند شد، هم گروهی او که سر طناب در دستش است شروع به کشیدن طناب میکند و به دنبال آن لیوان ها هم کشیده می شوند.همینطور کودک کنار لیوان ها طناب را بلند تر می کند و هم گروهیش طناب را میکشد تا لیوان ها به او برسد.حالا باید گیره ها را از لیوان ها باز کرده،کناری بگذارد و دانه دانه لیوان ها را در سطل بیاندازد.هر گروهی که موفق شود در مدت مشخص با همین روش لیوان بیشتری (با جنس یکسان )در سطل بریزد برنده است

(چند تا از لیوان ها را دوتا دوتا با جنس متفاوت در هم فرو میکنیم تا کودک ابتدا آنها را از هم جدا کرده سپس به زنجیره لیوان ها متصل کند. حلقه ته طناب میتواند از گره زدن خود طناب ایجاد شود ولی باید طناب نازک باشد)

ارسال نظر