بچه های آفتاب برنامه چهل و هشتم

کد تولیدات موسسه: 141

تاریخ: شنبه< بيست و هشتم اسفند ماه 1395

مناسبت : ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها/موضوع : مادر/مسابقه/قصه و نقاشی :خدمتگزاری فرشتگان

باسمه تعالی

موضوع : مادر

نویسنده : خانم اکبری

ماهان:امروز یه روز شاده            یه عید خوب و ساده

       یه روز بی نظیر که           خدا هدیه داده

       هرکسی که می خنده           یاد مامانش افتاده

ماهان:سلام بچه ها عید شما مبارک،مامانای عزیز روزتون مبارک

تابان:سلام مخصوص به همه بچه ها وماماناشون.

ماهان(به بچه های داخل استودیو):سلام،خوش اومدین

تابان:سلام چه بچه های خوشحالی،بچه ها چرا انقدر خوشحالین؟مگه چی شده؟

بچه ها:عیده

تابان:تولد منه

بچه ها:عیده....

تابان:خوشحال نیستین قیافتون اینجوریه؟

بچه ها:عیده،روز مادره...

تابان:بابا خودم میدونستم میخواستم ببینم شماهم حواستون هست یانه،پس عییییدتون مباااارک

ماهان:امروز برای اینکه ماماناتون رو خوشحال کنین چیکار کردین؟ چند روز سعی کردین ناراحتشون نکنین؟گل براشون خریدین؟نقاشی کشیدین؟....

من وتابان هم به مامانمون کادو دادیم.چی؟  یییک هفته استراحت...یعنی قرار شده همه کارای خونه رو دوتایی انجام بدیم.

(رو به بچه ها)کی به مامانش کادوی پولی نداده؟مثلا یه شاخه گل،یا همین کادویی که ما دادیم به مامانمون؟

معلم کلاس اول ما تعریف میکرد پسر کوچیکش گفته:مامان روز عیدی پول بده برم کادو برات پفک بخرم باهم بخوریم!!!

تابان:بچه ها از امروز تا یک هفته پخت و پزو شست وشوبا ماهانه،تمیزی خونه با من.

الان هم یه غذای خوشمزه پخته دوتایی بخوریم

ماهان:بفرمایید غذا،خیلی گرسنه ام!از صبح بوش بهم خورده انقدر دلم ضعف میره که نگو...

تابان:دستت درد نکنه بریز بخورم منم خیلی گرسنه ام

ماهان:چشششم،این غذای آقا تابان...

تابان:این چیه؟!؟!یعنی این دقیقا چیه؟کوکو سیب زمینی یا سیب زمینی باکمی کوکو؟!این که مثل گوشت چرخ کرده تکه تکه است!! یکدفعه سیب زمینی پخته میذاشتی جلوم لااقل میشد کاریش کرد...من این رو چجوری بخورم؟؟؟

ماهان:اینقدر غرنزن دیگه!درسته عالی نشده ولی برای تجربه اول بدم نیست

تابان:اره،مزش خوبه،ولی خوردنش سخته.

ماهان دقت کردی تازگیا وزنت زیاد شده؟

ماهان:جدا،فکر نکنم ها!!! من همش ورزش میکنم،غذا هم که کم میخورم...

تابان:نه میدونی داشتم فکر میکردم سیب زمینی خودش سیر میکنه،دیگه نون لازم نیست بخوریم...منم نمیخورم

ماهان:نمیشه که سیر نمیشم!حالا کمتر نون میخورم.

تابان:نه نخور دیگه،نخو.....خوردی!هیچی دیگه کار از کار گذشت.

ماهان:یعنی اینقدر چاق شدم؟!؟!

تابان:نخیر،من قراره زیادی لاغر بشم!آخه باید تا شب خرده نون از رو زمین جمع کنم.چون اگه جمع نکنم یه حیوون تو خونه داریم که زودی میاد خرده نونارو جمع میکنه!کار خیلی خوبی میکنه فقط مشکلش اینه که ممکنه دلش بخواد چند جای تنم رودو سه تا گاز ناقابل بگیره که خیییلی درد داره.

ماهان :بچه ها متوجه شدین چه حیوونی رو میگه؟همه با هم اسمش رو بگید(مورچه)

ماهان:یکم خرده نونه دیگه...یه نپتون میکشی تمیز میشه

پس بگوووو،نگران چاقی منی!! صبر کن برم زیر انداز بیارم راحت غذا بخوریم

تابان:نمیخواد ولش کن،اونوقت باید زیرانداز رو هم جمع کنم.تا کردنش میدونی چقدر سخته!!

ماهان:فکر کنم بهتر باشه بریم تو آشپز خانه بخوریم.اینطوری نمیشه غذا خورد پاشو،پاشو بریم آشپزخانه...صبر کن وسایل رو ببرم

تابان(زیر لبی):ای بابا کار زیاد شد...

اصلا من سیرم،غذا نمی خوام.دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود.سیر شدم دیگه...

تابان:بچه ها بگید موقع پهن کردن سفره تو بردن کدوم یکی میتونیم به مامانمون کمک کنیم:

لیوان (میتونیم)، قابلمه غذا ، بشقاب و قاشق (میتونیم)، پارچ دوغ ، ظرف سالاد (میتونیم)،

ماهان:نمیشه که،صبر میکنم گرسنه شدی با هم میخوریم.فعلا یکم مطالعه کنم تا گرسنگیم یادم بره.

تابان:مطاااالعه!!!!! میخوای مطالعه کنی؟!

ماهان:چیه؟مگه چی گفتم؟مطالعه که دیگه جایی رو کثیف نمیکنه!

تابان:چرا کثیف نمیکنه؟بذار خوب روشنت کنم برادر عزیزم:شما مطالعه میکنی،اگه نکته جالبی به چشمت خورد چیکار میکنی؟

ماهان:خب یادداشت میکنم

تابان:با چه وسیله ای؟

ماهان:با مداد دیگه

تابان:آهان نکته همین جاست،نوک مدادت تموم شد چی؟

ماهان:خب میتراشمش  و دوبا....

تابان:وایسا وایسا،همینجا استپ.حین وقوع جرم دستگیرت کردم!خودت هم اعتراف کردی!نمیگی آشغالهای تراشت خرده های ریز دارن که پرت میشه رو گل فرش اتاق!؟ اونوقت کی باید جمعشون کنه؟ حتما این هم با یه نپتون ساده تمیز میشه!اینجوری من کل روز رو باید جارو به دست دنبال شما راه بیفتم ،ببینم کجا رو کثیف میکنی!

ماهان: خواب چی؟ میتونم بخوابم؟

تابان:اصلا حرفشم نزن!

ماهان:برای چی؟تو خواب که دیگه جایی کثیف نمیشه!

تابان:لحاف وتشکش رو که من باید جمع بکنم! میدونی چقدددددر سنگینه!!!

ماهان:حمام چطور؟میتونم برم؟دیگه شستن حمام که کار خودمه!!!!

تابان:باشه با اون مشکل ندارم

ماهان:میشه بگی من دقیقا چه کارهایی رو میتونم انجام بدم؟روز اول قرارمونه هنوز هم هیچ کاری نکردی نمیذاری تکون بخورم!اینطوری که پیش میره روزهای آخر من از گرسنگی و تشنگی و بیخوابی نای حرکت ندارم

قرارشد باهم کمک کنیم کارهای خونه رو انجام بدیم،ولی اینجوری نمیتونیم کاری بکنیم،غیر از اینکه بشینیم و به هم نگاه کنیم

تابان:نه من دقت کردم دیدم آب خوردن هم مشکلی نداره،فقط اگه یکم مراقب باشی آب روی زمین نریزه،لیوانش رو هم سرراه نذاری بشکنه،اگه لباست هم خیس شد توی حمام عوضش کنی که من مسئول جمع کردنش نباشم...

تازه شعر هم میتونیم بخونیم .

به بچه ها:هرچی خوندم بگید:مادر مهربونم

تابان:تو هدیه ی خدایی

بچه ها:مادر مهربونم

تابان:دوست دارم همیشه

بچه ها:مادر مهربونم

تابان:برات دعا میخونم

بچه ها:مادر مهربونم

تابان:قدر تو رو میدنم

بچه ها:مادر مهربونم

همه با هم:قدر تورو میدونم       قدر تو رو میدونم.....

ماهان:خدارو شکر یک هفته قراره به جای مامان توی خونه کار کنیم.من داشتم به یک ماه فکر میکردم مامان قبول نکرد...

تابان:ییییک ماه!!!! مگه من کلفتم یک ماه تمام صبح تا شب کار کنم؟!؟!من فقط یه بچه کوچیک وضعیفم که به خاطر خوشحال کردن مامان با این فکر موافقت کردم

ماهان:عیب نداره اینطوری بیشتر قدر زحمات مامانو می فهمیم.وقتی لباسامونو همون جور که دراوردیم روزمین ول میکنیم، وقتی تو خونه راه میریم و بیسکوییت وچای میخوریم یا تخمه میشکنیم،بعد هم ظرفش رو همون وسط میذاریم و میریم،یا با دست خیس و کثیف که پر از چرکه رو درودیوار دست میکشیم ، اصلا برامون مهم نیست وحتی بهش فکر هم نمیکنیم که چجوری خونه همیشه تمیزه،کی باید این بهم ریختگی ها رو جمع کنه؟!حتما وظیفشه!به من که ربطی نداره!خودم کلی کارای جالب دارم....

تابان:آره شاید اصلا این کارها برای مامان جالب نیست....

بچه ها

ماهان:میدونی مامانا چرا اینقدر مهربونن؟چون فقط یه کم کوچولو از محبتی که خدا به ما داره رو به اوناهم داده...

از نظر همه مادرا فرزندشون قشنگ ترین و بامزه ترین و خوشگل ترین وخلاق ترین وباهوش ترین ومهربون ترین بچه دنیاست و تمام مدت زندگی و جوونی تا آخر عمرشون زحمت میکشن تا ما همونی بشیم که لیاقتشو داریم...حتی اگه بعضی وقتها از کارهای ما ناراحت بشن دوستش نداشته باشن. میدونید درعوض از ما چی میخوان؟هیچی! همینکهببینن آدم خوبی هستیم و خوب درست زندگی میکنیم و به دیگران خوبی میکنیم به ما افتخار میکنن...

تابان:راست میگی مامان بدون ناراحتی از صبح تا شب کار میکنه تازه هر وقت هم حوصله من سر میره یک عالمه بازی جالب بلده که سرم رو گرم میکنه!

میخواین بچه ها ما هم با هم یه کار جالب  انجام بدیم

(کنار هر کدام کاغذ وپاکت و خودکار هست)

ماهان:میخوایم برای مادرهامون یه هدیه کوچولو درست کنیم،هر چی دوست دارید برای ماماناتون بنویسید و بذارید توی پاکت.اگه دوست داشتید برای ما هم بخونید...

چند نفر هم بیان که باهم برای تزیین نوشته ها کاردستی درست کنیم .کی بلده فرفره درست کنه؟بادکنک باد کنه؟

(به بیننده ها)بچه ها میدونید مامانا چقدر از دیدن خلاقیت بچه هاشون ذوق میکنن!!؟؟

تابان:بله امروز هم که عیده و روز اونهاست ،اگه میخواین خوشحالشون کنین براشو یه هدیه درست کنین.

خوب دیگه بچه ها برید مشغول شید،خداحافظ

ماهان:خداحافظ مراقب خودتون ومامان باباهای مهربونتون باشید

(بچه ها خداحافظی میکنن)

ماهان:خدانگهدار           به امید دیدار

بازم میایم ما زود زود     خوشحال وسرحال

 

 

 

مسابقه روز مادر

دور دو سمت کلاس میز گذاشته ورویش 7 الی10فوم کلفت رنگی دایره دایره برش زده شده ،می گذاریم.در گوشه کلاس محلی را با رنگ مشخص می کنیم.چهار هم  گروهی وارد کلاس میشوند که چشم دو نفرشان بسته شده و دست یکی از آنهایی که با چشم بسته اند چیزی شبیه پارو داده ایم.دو نفر دیگر هرکدام راهنمای یکی از دونفر با چشم بسته اند.

مسابقه شروع میشود .ابتدا نفر اول که پارو ندارد با راهنمایی راهنمایش(جلو جلو،چپ چپ،خوبه همین جاست) به سمت میزها رفته و بدون اینکه فوم ها را بلند کند آنها را هل میدهد تا روی زمین بیافتند. نفر دوم با کمک راهنمایش با پارو فوم ها را به قسمت مشخص شده میرساند.

هر گروهی که بتواند با همکاری هم ،همه فوم ها را به نقطه مشخص شده برساند  برنده است

 

 

ارسال نظر