بچه های آفتاب برنامه پنجاه و یکم

کد تولیدات موسسه: 144

تاریخ: شنبه< نوزدهم فروردين ماه 1396

مناسبت : میلاد امیرالمومنین علیه السلام/موضوع : پدر/قصه و نقاشی : سه عابد/دانشمندان بزرگ : ابونصر فارابی

 

به نام خدا         

موضوع : پدر                          

نویسنده : خانم اکبری                           

ماهان: سلام بچه ها عیدتون مبارک.

بچه ها:

ماهان: باباهای عزیز روزتون مبارک

امروز یه روز شاده            یه عید خوب و ساده

بچه ها: عید شما مبارکه        عید شما مبارکه

یه روز بی نظیر که            خدا هدیه داده

بچه ها: عید شما مبارکه        عید شما مبارکه

هر کسی که می خنده          یاد باباش افتاده

بچه ها: عید شما مبارکه        عید شما مبارکه

تابان: سلام بچه ها.امروز روز جشن و خوراکی های خوش مزه است.امروز همش باید بخندیم

تابان: (مشغول نوشتن روی کاغذ است) آخیش دیگه تموم شد. ماهان شما امروز برای بابا هدیه گرفتی؟

ماهان: بله یه هدیه خوب

تابان: چی گرفتی؟

ماهان: چیزی نخریدم.رفتم ماشینشو براش حسابی شستم. خیییلی کثیف بود. سقف و صندلی هاش روهم سابیدم.همه جونم درد گرفته ولی به جاش ماشین نونو شده. مطمئنم بابا خیلی خوشحال میشه.

تابان: هه هه هه ... ماشین شستی؟! زحمت کشیدی. به جای استفاده الکی از زور بازوت از فکرت استفاده می کردی. حالا تا یه هفته بدن درد می گیری، ماشین بابا هم دوروزه کثیف میشه

ماهان: نه من یه جوری تمیزش کردم که حالا حالا کثیف نشه

تابان: الکی فقط قدت از من بلندتره،یکمم زودتر از من دنیا اومدی، فکرت هنوز مونده برسه به من.ببین من برا بابا چی کار کردم

ماهان: اوووه آره همینه که میگی.ببین چقدر هم خودش رو تحویل می گیره.ببینم چیکارا کردی

(تابان یک لنگه جوراب را به ماهان می دهد)

تابان: اول که یه جوراب خوشگل جنس خوب، از این جوراب خوباست ها فکر نکنی از این الکی هاست.

ماهان: آره معلومه جنسش خوبه.... ولی!!!!

تابان: براش گرفتم.تازه یه نامه خیلی قشنگ هم نوشتم که بخونه

ماهان: اااااا تابان یه لنگش نیست!!!!!!

تابان: بیا اینو بخون خودت متوجه میشی (نامه را به ماهان می دهد)

ماهان: بده ببینم (نامه را بلند می خواند) پدر عزیزم من شما را خیلی دوست دارم.شما خیلی برای من زحمت می کشی...فکر کنم  «ح» زحمت رو اشتباه نوشتی.یادت باشه درستش کنی

تابان: خودم می دونم. اینطوری نوشتم که بامزه تر بشه

ماهان: قبل از اینکه بخوای بیشتر زحمت بکشی، ازت تشکر می کنم: کفش اسکی، توپ فوتبال نو توپ قبلیه جنسش خوب نبود زود سوراخ شد، گرمکن آبی سفید با شلوار، تلمبه دوچرخه، کتاب حکایت های سعدی، مداد نوکی نو آخه قبلیه خودش گم شد

ماهان: اینا چیه؟!؟!؟!

تابان: نوشتم دیگه، زحمات آینده باباست.

ماهان: این نامه روز پدره یا لیست خرید؟؟؟

تابان: شما خودت رو قاطی روابط صمیمی منو بابا نکن. بابا خودش می فهمه که من چققققدر دوسش دارم

تابان: بابای مهربان من                       عاقل و پرتوان من

      همیشه زحمت می کشه                 یه ثروت با ارزشه

بچه ها: بابایم توی دنیا تکه                    بابام توی دنیا تکه

تابان: از صبح تا شب کار می کنه           حتی اگه خسته بشه

بچه ها: بابام توی دنیا تکه                    بابام توی دنیا تکه

تابان: به فکر خوشحالیه ماست               عاشق خانوادشه

بچه ها: بابام توی دنیا تکه                    بابام توی دنیا تکه

تابان: نتیجه خستگیاش                        آرامشه آسایشه

بچه ها: بابام توی دنیا  تکه                   بابام توی دنیا تکه

تابان: هرمشکلی داشته باشم                 یه راه حلی پیششه

بچه ها: بابام توی دنیا تکه                   بابایم توی دنیا تکه

تابان: خلاصه توی یک کلام                آخر فهم و دانشه

بچه ها: بابام توی دنیا تکه                  بابام توی دنیا تکه

ماهان: خب چرا یه لنگه جوراب براش گذاشتی؟

تابان: اول بذار ببینم می خره یا نه!

ماهان: یعنی اگه نخره؟

تابان: مجبوره جوراب یه لنگه بپوشه...

ماهان: خب ناراحت میشه. مگه بابا مسئول خریده؟!

تابان: پس کی اینا رو برا من بخره؟من همشون رو می خوام

ماهان: می خره.ولی ممکنه همش رو باهم نخره.اصلا شاید همش رو لازم نداشته باشی

تابان: راست میگی داری پشیمونم می کنی.اصلا دوتا لنگه جورابو برمی دارم هروقت خرید بهش میدم.جنس جوراباش خیلی خوبه

ماهان: امان ازدست استدلالای عجیب غریبت.قیمت این جورابا چنده؟قیمت این لیست خرید که نوشتی چند میشه؟ بابا با پولش می تونه هزار تا از این جورابا بخره

تابان: حواسم به این تیکه اش نبود.اگه نخره چیکار کنم؟

ماهان: حالا پکر نشو. امروز روز عید و جشنه باید خوشحال باشی

تابان: نمی شه دیگه خریدام رفته رو هوا چجوری بخندم. اصلا این لیست خرید رو بده من پارش کنم

ماهان: یعنی به نظرت بابا، باباست چون هرچی بخوای رو برات می خره؟

تابان: نه...هرچی بخوام که نه.کلی کارای دیگه هم برام می کنه

ماهان: آفرین، مثلا چیکار؟

تابان: اوم....مثلا میاد مدرسه پول میده ثبت نامم می کنه، مریض میشم می بردم دکتر پول میده برام دارو می خره،اگه حوصله ام سررفته باشه ازش بخوام می بردم شهربازی پول میده برم خوراکی بخرم...

ماهان: نه مثل اینکه امروز تو خرید گیر کردی ها

تابان: خب چیکار کنم همه کارای بابا مربوط به پول و خرید کردنه.من که الکی از خودم درنمیارم.یعنی بابا این کارا رو نمی کنه؟

ماهان: چرا اما به این فکر کردی دلیلش چیه که بابا هرچی ما لازم داریم برامون می گیره؟یعنی نمی تونه بگه به من چه ربطی داره؟

تابان: آی آی...فشارم افتاد.حالا من یه چیز از بابا خواستم ببین داری چه جنجالی به پا می کنی.یعنی چه به من چه ربطی داره؟ پس من کفش و لباس و مداد نوکی و واااای ... بقیه رو از کجا بیارم؟! من یه بچه کوچیک بی گناهم. خودم که نمی تونم چیزایی که لازم دارم داشته باشم.آِی آی ببین همه تنم داره می لرزه.. یکی آب قند بیاره برا من

ماهان: خیلی خب من که چیزی نگفتم. گفتم اگه....     

تابان: حتی تصورش هم وحشتناکه

شعار بچه ها: بابا ستون خونه است            خونه بی اون ویرونه است

ماهان: فکر نمی کنی بابا هرچیزی لازم داریم برامون تهیه می کنه چون مسئولیت ما به گردنشه.چون یه آدم مسئولیت پذیره، چون می بینه همه خانواده به اون تکیه کردن و بهش نیاز دارن چون مارو خیلی دوست داره

تابان: آهان فهمیدم تو نامه چی بنویسم.می نویسم بابای مسئولیت پذیر من مسئولیت اینایی که من می خوام با خودت.دیگه ببینم چیکار می کنی

ماهان: اینایی که می خوای اگه واقعا لازم داشته باشی هروقت به بابا بگی و بتونه برات می خره.لازم نیست تو نامه روز پدر بنویسی

تابان: نه آخه بعدا می گه هم کفش اسکی می خوای هم توپ فوتبال هم تلمبه دوچرخه؟! یدفعه با هم می خوای همه ورزش هارو انجام بدی؟ ولی الان فرق می کنه احساساتی میشه، یدفعه دیدی همش رو باهم خرید

ماهان: یعنی اگه شما یه ماشین داشتی که هرچی اراده می کردی برات می گرفت،دیگه بابا لازم نداشتی؟

تابان: سوالت سخته بذار یکم فکر کنم.نه این چه حرفیه؟ واقعا بهم برخورد.  ماشین که نمی تونه ببردم شهربازی سوار چرخ و فلکم کنه مواظب باشه نیافتم. نمی تونه ببردم مسافرت کنار دریا باهام آب بازی کنه.آب میره تو موتورش خراب میشه. وقتی تو درسم گیر کردم کمکم کنه،باهم دعوا کردیم آشتیمون بده، تازه اگه تو مدرسه جلسه باشه نامه آقا معلم رو بدم به ماشین بگم فردا بیا مدرسه.یا مریض شدم ماشین بغلم کنه ببردم دکتر! نمی شه که

ماهان: آفرین ببین خودت هم می دونی که بابا داشتن چقدر مهم و با ارزشه. می دونی بابا مثل چی می مونه

(تعدادی کاغذ سبک روی میز می گذارد و چند نفر از بچه ها را انتخاب می کند تا جلوی میز بایستند) اگه فکر کنیم هر کدوم ما توی خانواده مثل این کاغذا هستیم... بچه ها فوت کنین به کاغذا (با فوت بچه ها کاغذها پراکنده می شوند)

تابان: چرا اعضای خانواده رو پخش و پلا کردین؟خواهر و برادر و پدر و مادر و از هم جدا کردین؟ شما با این کارتون یه خانواده رو متلاشی کردین

ماهان: شما نگران نباش الان دوباره خانواده رو دور هم جمع می کنیم (یک شیرازه به بچه ها می دهد)بچه ها حالا به هم کمک کنین کاغذارو با این شیرازه به هم وصل کنین و یه دفتر درست کنین. حالا بهش فوت کنین (کاغذها پراکنده نمی شوند)

ماهان: بابا مثل این شیرازه به خانواده استحکام میده و نمی ذاره خانواده ازهم بپاشه.اونوقت دلت میاد روز به این خوبی،روز پدر دل بابای به این مهمی رو بشکونی،کادو یه لنگه ای و لیست خرید بدی دستش؟

تابان: نه... حالا که فکرش رو می کنم به نظرم بهتره امروز حسابی خوش بگذرونیم،فرداااا شایدم پس فردا بهش می گم. اصلا می خوام یه نامه درست حسابی براش بنویسم.کسی دیگه بامن حرف نزنه که حواسم پرت نشه. بچه ها خداحافظ من برم تمرکز بگیرم

ماهان: خداحافظ دوستای خوبم.خداکنه همه باباها همیشه بخندن و هیچ بابایی ناراحت نباشه

تابان: خداحافظ قدر باباهای زحمت کشتون رو بدونین

مسابقه:  صید احادیث پدر

ارسال نظر