بچه های آفتاب برنامه پنجاه و دوم

کد تولیدات موسسه: 145

تاریخ: شنبه< بيست و ششم فروردين ماه 1396

موضوع : غبطه/قصه و نقاشی : اعرابی و رسول اکرم صلی الله علیه و آله/ دانشمندان بزرگ : غیاث الدین

متاسفانه فیلم این برنامه موجود نیست

یا حق

غبطه در مقابل حسادت

نویسنده : خانم قرائی

تابان در استادیو مشغول كتاب خواندن است كه ماهان با بچه ها وارد می شوند و در همین حال تابان شروع به خواندن این شعر می كند:

كتاب یه دوست خوبه  هر عاقلی می دونه

سلام سلام بچه ها     تابان كتاب می خونه!!...

و ماهان و بچه ها كه در حال ورود و نشستن در جایگه هستند در جواب تاهان می گویند:

سلام یكی یه دونه         چی شده؟! .... خدا می دونه

تابان سریع در جواب بچه ها می گوید:

دارم كتاب می خونم       كه همه چی بدونم

می خوام دقیق گوش بدم    دنبال تحقیق برم

ماهان سریع می گوید:

شكر خدای مهربون         آفتاب كجاست تو آسمون

تابان: اوا!!! یعنی چی منو مسخره می كنید؟

ماهان: من مسخره نكردم؛ من فقط...

تابان: بگو به خدا!

ماهان: آدم قسم نمی خوره!

تابان: مگه راست نمی گی؟

ماهان: راست می گم ولی آدم برای راست گفتن هم نباید قسم بخوره. كسی كه راست می گه نیاز به قسم خوردن نداره!

تابان: خب اگه باور نكردن حرفشو چی؟

ماهان: خب دیگه خودشون می دونن و خدا. كسی كه راست می گه باید بدونه كه خدا به خاطر راست گویی و صادق بودنش هواشو داره... حالا این جریانات كتاب خوندن و اینا چیه آقا؟!

تابان: خب می خوام كتاب بخونم كتاب های زیاد. از همه نوع و از همه موضوعات. می خوام اطلاعات معلوماتیم زیاد بشه!

ماهان: چی زیاد بشه؟ اطلاعات معلوماتیم... یا اطلاعات عمومیم؟!
تابان: آهان آره همون اطلاعات عمومیم. دلم میخواد خیلی بلد باشم...

ماهان: خب چرا یه دفعه این به فكرت رسید كه خوبه با كتاب هات آشتی كنی و بری سراغشون؟

تابان: عیبی داره؟

ماهان: نه عزیزم من خیلی خوشحالم ولی خب تو الان یه تصمیم مثبت و عالی گرفتی. این یه اتفاق خوبه كه نشون می ده تو پیشرفت كردی... خب برای هر پیشرفتی هم همیشه یه زمینه و یه دلیلی هست كه جرقه می زنه و آدم رو به فكر انجام كارهای خوب میندازه... قبول نداری؟!

تابان پاسخی نمی دهد و فقط مكث می كند...

ماهان: ببینم نمی خوای بگی كه همینطوری؟ البته دلیلش خیلی مهم نیست مهم تصمیم خوب توئه ولی خب چون تو رو میشناسم مطمئنم یه اتفاقایی افتاده....

تابان بحث رو عوض می كنه و می گوید:

راستی بیا از برنامه بچه ها برای آیندشون بپرسیم. می خوان چه كاره بشن و چی كار كنن؟

ماهان با حالت خیلی سرخوش كه انگار خیلی به وجد اومده می گوید: باشه موافقم! و بعد رو به دوربین می كند و می گوید: الكی مثلا من نفهمیدم بحث عوض شد!

بعد سراغ بچه ها می رود و همین كه می خواهد از بچه ها سوال كند تابان می گوید:

یه چیزی بگم؟

ماهان: بگو

تابان: هیچ فكری نكنینا

بچه ها و ماهان: بگو

تابان: من فقط یه سوال دارم

ماهان و بچه ها: بگو

تابان: می خوام بدونم الان یعنی منم مثل اونم؟

ماهان و بچه ها: بگوووووووووووو

تابان: اااا اذیت نكنین نمی گما

ماهان: بچه ها هیچی نگید قضیه جدی شد! خیلی خب ما ساكت ساكت به گوشیم. منتظر سوالای شما!

تابان: دیروز تو مدرسه دور همی صحبت می كردیم بچه ها راجع به چیزهایی كه براشون عجیب بود حرف زدن؛ مثلا بحث های تاریخی، ورزشی یا مسائل علمی مثل همین جریان پیدا كردن و آتش و اینا... یعنی كلا هروقت صحبت می كنیم و تو یه چیزی می مونیم یا یه چیایی رو نمی دونیم؛ حامد برامون توضیح می ده. یعنی چون خیلی كتاب می خونه یا خیلی دقیق به حرف بزرگترها یا برنامه ها گوش می كنه؛ همه چی رو بلده...

ماهان: خیلی خوبه كه! آفرین...

بچه ها: صد آفرین؛ هزار و سیصد و آفرین (دست و هوراااااا)

تابان رو به دوربین می كند و می گوید این دست و هورا تقدیم به دوست خوبم حامد... اون عقبیا بلندتر

و دوباره بچه ها یه دست و هورای بلند.

تابان: حالا خب من و خیلی از بچه های دیگه دوست داریم مثل حامد بشیم. مطالعه كنیم بدونیم خب یه وقتایی هم یه طوریه كه خیلی چیزهارو نمی دونیم اون میدونه...

ماهان: یعنی چی یه طوریه؟

تابان: خب حرصم می گیره دیگه ولی به خدا اصلا از اون مدلیا نیستا یعنی ... آخه فقط خب دوست دارم بلد باشم و بدونم و اینا

ماهان: درست می گی ببینم چی شده یا نه!

تابان: آخه یکی از دوستانم هست که از حامد بدش میاد! دیروز هم كه بازی می كردیم با توپ بسكتبال به اون سنگینی زد به سر حامد و كلی طفلك اذیت شد! بعد هم گفت خب سر راه بوده!

ماهان: خب برای چی این كارو كرده؟

تابان: برای اینكه اونم حرصش می گیره كه حامد همیشه از ما جلوتره! ولی به خدا من مثل اون نیستم؛ سعید هم نیست... یعنی ما هم خب خیلی دوست داریم خیلی بدونیم و همیشه تو بحث ها شركت كنیم ولی اصلا نخواستیم اذیتش كنیم...

ماهان: خب كی گفته تو و سعید مثل فرید هستید؟

تابان: دوستم که از حامد بدش میاد می گه شماها هم ازش خوشتون نمیاد ولی عرضه نداشتین حالشو بگیرید.... ولی من حامد رو دوست دارم... خیلی زیاد. انقدر ناراحتشم از دیروز تا حالا! ولی فقط كتاب می خونم كه منم بتونم خیلی چیزها یاد بگیرم...

ماهان: عزیز من نه تو و نه هیچ كس دیگه ای كه دوست داره مثل حامد باشه مثل فرید نیست! خیلی هم فرق داره. تو از دانش و آگاهی و مطالعه حامد خوشت میاد و به نظرت خیلی خوبه برای همین داری تلاش می كنی تا مثل اون یه آدم با سواد بشی ولی براش بد نخواستی بهش آسیب نرسوندی این خیلی خوبه... اتفاقا هه باید این حالت رو داشته باشیم كه وقتی موفقیت آدم های دیگه رو می بینیم یا زندگی آدم های بزرگ رو، این حس رو داشته باشیم كه تلاش كنیم تا پیشرفت كنیم و حتی بهتر از اون ها بشیم...

بچه ها همه با هم می گن: حسودییییییییییییییییی!!!!

ماهان: نخیر. این فرق داره...

بچه ها: نچ نچ نچ

ماهان: بابا صبر كنید توضیح بدم... استپ یه دقه!

بچه ها: خبببب

ماهان: ببینید وقتی ما به جایگاه و توانایی ها و داشته های یكی دیگه حسودی می كنیم؛ دلمون می خواد درواقع اون چیزهارو اون آدم نداشته باشه! یه طورایی خوبی اون آدم رو نمی خوایم... گاهی دهنمونم كج و كوله می كنیم راجع بهش حرف می زنیم... (با دهن كجی می گوید) دیدی چطوری حرف زد؟! فكر كرده خیلی آدمه...

اما وقتی جایگاه و توانایی های یكی رو می بینیم و خوشمون میاد و مثل تابان می گیم خیلی با سواده و خیلی كتاب می خونه... خوش به حالش و منم باید سعی كنم تلاشم رو زیاد كنم تا پیشرفت كنم تا زیاد بدونم و آینده خوبی رو داشته باشم دیگه حسودی نیست كه! غبطه است.

تابان: ینی یجور فحش دیگه مثل حسودی؟!

صدای خنده ماهان و بچه ها و بعد ماهان می گوید: اولا حسود فحش نیست و یك كلمه منفیه...

تابان: ینی چی یك كلمه منفیه آقای مهندس؟!

ماهان: ینی اگر یكی حسود باشه خیلی بده خیلی ویژگی منفی و بدی داره برای همین حسود یك لغت منفیه

تابان: فهمیدم حامد میگه بعضی حرفا و لغت ها معنی منفی دارن و انرژی منفی میدن

ماهان: آفرین اینم همونه ولی غبطه لغت منفی نیست... غبطه یعنی میل به داشتن شرایط خوبی كه برخی ها دارند و ما هم می خواهیم تلاش كنیم كه به اونجا برسیم...

خب ببینم بچه ها شما تا حالا شده دوست داشته باشید كه یه چیزهایی رو داشته باشید؟ (از بچه ها سوال می پرسد و سعی می كند متناسب با نوع موقعیت به بچه ها راهنمایی هایی رو بكنه؛ مثلا اگر كسی می گوید دوست دارم یه فوتبالیست خوب بشم بگه پس باید هم خوب ورزش كنی هم فوتبال رو خوب تمرین كنی و ...)

تابان:    خوبه برای فردامون       فكر بكنیم به كارمون

     برنامه باید بچینیم      تنبلی رو دور بریزیم

ماهان:    خوبه زیاد تلاش كنیم به موندن عادت نكنیم

     از خیلی ها یاد بگیریم   هدف باید داشته باشیم

     حسادت رو دور بریزیم با هم شریك راه بشیم

     مهمون شادی ها كنیم دوستامونو تا پیش بریم

برنامه با دست و خداحافظی ماهان  تابان و بچه ها تمام می شود.

 

 

ابزار : چهار سئوال طرح شود که حرف اول یا آخرش ( غ ب ط ه ) باشه و به صورت درهم ریخته روی کارت نوشته شود و از حاضرین سئوال شود.

مسابقه : مسابقه دارت ، پرتاب دارت به بادکنک ها

از یک شاگرد ممتاز یا نخبه دعوت شود

 

 

 

 

ارسال نظر