بچه های آفتاب برنامه دوم

کد تولیدات موسسه: 46

تاریخ: شنبه< يازدهم ارديبهشت ماه 1395

با مناسبت ایام مبعث رسول اکرم صلی الله علیه و آله/ موضوع برنامه : روز معلم/ هنردستان من : روش ساخت گل برای کاردستی گل/ قصه و نقاشی : داستان وضوی صحیح/ انیمیشن دانشمندان بزرگ : شیخ بهایی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: روزمعلم

نویسنده : خانم شکیبا

 


عروسک گوشه ای نشسته است و مشغول شمردن  پولهای قلک خود است و مدام با صدای بلند می شمرد و می گوید: " یک ،دو ،سه ،پنج، سیزده ، ده ....!" نه نشد! چرا کم شد پولام؟ " و دوباره از اول شروع به شمردن می کند: " یک ،دو ،سه ،پنج، سیزده ، ده ....!"
مجری وارد می شود و با صدای بلند سلام میکند و بچه ها هم گرم جواب میدهند. بعد مجری احوال بچه ها را می پرسد و رو به سمت عروسک میکند و میگوید: "شما چطورین؟"
عروسک که سخت مشغول شمردن است با صدای مجری حواسش پرت می شود و دوباره شمارش پولهایش بهم می خورد و میگوید:"ای بابا! بازم که پولام قاطی شد! "
مجری با تعجب به کاغذهای کوچک خرد شده ای که جلوی دست عروسک روی میز چیده شده است نگاه میکند و می گوید:"پووول؟؟ اینا پوله ؟!" و بعد بلند بلند می خندد و می گوید :"آهان فهمیدم خاله بازیه! منم بازی !منم بازی!"
عروسک گلویش را صاف میکند و با لحن جدی میگوید:"ای بابا آقای مجری یه کم جدی باش! آخه با این سن و سال هنوزم فکر شیطونی و بازی هستی؟! این کاغذ ا پولای شهر عروسکیه!ما توی شهرمون اینطوری خرید و فروش میکنیم"
مجری سرش را پایین می اندازد و میگوید:"ببخشید شرمنده آقا شرمنده !من منظوری نداشتم !"
عروسک هم دوباره مشغول شمردن پولهایش می شود .وبا صدای بلند می شمرد:یک دو ده... و بعد با صدای بلند و با هیجان می پرسد :" آقای مجری اگه بخوای برای یکی که از همه برات عزیزتر کادو بخری چی میخری؟ چند میخری چقدری می خری؟ چه رنگی میخری؟
مجری گیج می شود و می گوید:"ای باباااااا! چی میگی؟ یکی یکی بپرس بفهممم چی میگی؟! (کمی فکر میکند)چی میخرم؟ واسه کی میخرم؟
عروسک (با لحن طنز و ریتمیک می خواند):
چند میخری؟
چی می خری؟
کی می خری؟
بعد رو میکند به بچه ها و می پرسد: " شماها اگه بخواین برای یکی که از همه براتون مهمتره کادو بخرین چی میخرین؟ ( دو باره لحن عروسک تند می شود )چند میخرین؟ چقدری می خرین؟ چه رنگی میخرین؟
بچه ها هر کدام پاسخی می دهند . یکی میگوید کفش می خرم .آن یکی میگوید توپ میخرم و..
مجری هم  آرام گوشه ای نشسته است و به صحبتهای بچه ها گوش میدهد وروی کاغذ با قلم تمرین خطاطی میکند. عروسک از او می پرسد:"شما چی میگیری؟
مجری می گوید :بستگی داره برای کی بخوای کادو بگیری !پدر ،مادر،دوست، همسایه! مثلا توپ خیلی خوبه ! میشه کلی باهاش بازی کردٰگل زد.خوشحالی کرد. "
عروسک داد میکشد : "توپ؟! توپ؟!آخه کی تا حالا دیده توپ کادو ببرن !آقا مجری شما اصلا گوش به حرفای من نمیدی! شایدم فکر میکنی شهر عروسکیا الکیه و حساب کتاب نداره!برای همینم اینطوری نظر میدی"
مجری می گوید: "ببخشید شرمنده آقا شرمنده !من منظوری نداشتم ! کفش خوبه؟
عروسک دوباره عصبانی می شود و می گوید:"کفش؟!نه آخه کفش؟؟ من از کجا بدونم شماره کفشش چنده ؟ هان؟ من اصلا از کجا بدونم از سلیقه من خوششش می آ ید؟"
مجری که گیج شده است می گوید:ببخشید و می رود دوباره سرجایش می نشیند و مشغول خطاطی کردن می شود.
عروسک هم دوباره از بچه ها نظر خواهی میکند و هر کدام نظری میدهند و عروسک هم مدام نمی پذیرد.عاقبت مجری بلند می شود و کاغذی را که روی آن (با خط درشت ) با خط زیبایی نوشته شده است:
هفته معلم
بر باغبان صبور و بی ادعای باغ زندگی گرامی باد.
به بچه ها نشان میدهد و میگوید:بچه ها قشنگ شد؟ من میخوام اینو به یه نفر کادو بدم که عزیزترین آدمه برام. قشنگه؟"
بچه ها همه بلند و یکصدا می گویند:"بله قشنگه"
عروسک اما با صدای بلند می خندد و بین خنده هایش میگوید:" کاغذ خطاطی کادو بدی؟ و غش غش میخندد و می گوید : وای خدای تو شهر شما اینجوری کادو میدن؟!" و دوباره می خندد.
مجری با خجالت نگاهی به کاغذ می اندازد و دوباره نگاهی به بچه ها میکند و میگوید:"اما من مطمئن ام که اون عزیزی که میخوام کادو رو بهش بدم از هدیه ام خوشش میاد.من مطمئنم معلمم لذت می بره ازین هدیه!".
عروسک میگوید:"یعنی شمام میخوای به معلمت کادو بدی؟ مجری می گوید:" بله و بعد غمگین میرود و گوشه ای می نشیند.
عروسک میگوید:ببخشید منظوری نداشتم . آخه مگه میشه آدم یه کاغذ و هدیه بده؟آخه بقیه مسخره اش نمیکنن؟
مجری می گوید: "اینکه یه کاغذ تنها نیست! این برای من ومعلمم یه قصه است !یه داستان بلند. وقتی که من خیلی کوچیک بودم .خطم خیلی بد بود اما آقا معلمم تنها کسی بود که هیچوقت منو بخاطر خطم دعوا نمیکرد و همیشه کمکم میکرد خوش خط تر بنویسم. خودش خط خیلی خوبی داشت .حتی وقتی رفتم کلاسهای بالاتر همیشه میگفت بیا و ازم سرمشق خط بگیر. بعد از اون تمرینها من خطم خوب شد و رفتم کلاس خط و با قلم درشت و قلم ریز و مرکب هم خط نوشتم. حالا هر سال روز معلم من بهترین خطم رو با یه شعر قشنگ می نویسم و می برم براش تا بگم چقدر دوستش دارم واونم میفهمه وهدیه ام براش ارزش داره"
عروسک اشکهایش را با دست پاک میکندو میگوید: وای آقای مجری !چه قصه قشنگی !خوش بحالت که اینقدر معلمت دوست داشته! که اینقدر خودت معلمتو دوست داشتی !"( و با صدای بلند گریه میکند) و می رود سمت قلکش و زیر لبی می گوید:حالا من چیکار کنم؟!!"
مجری می پرسد( با لحن عصبانی) :توام میخوای واسه معلمت کادو ببری ؟ اونوقت دنبال توپ و پارچه و لباس خریدنی؟؟"
عروسک میگوید:(با لحن شرمنده) بودم! آقای مجری بودم!(شروع میکند به انداختن دوباره پولها داخل قلکش) اما حالا باید به یه چیز دیگه فکر کنم . به یه کادوی بزرگ که پولای بزرگم نمیخواد!)
مسابقه : کارت بازی روز معلم من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا

 

 

ارسال نظر