بچه های افتاب برنامه پنجم

کد تولیدات موسسه: 52

تاریخ: شنبه< يكم خرداد ماه 1395

با مناسبت ایام میلاد امام حسین علیه السلام/ موضوع برنامه : توجه و عشق ورزی به همه/ قصه و نقاشی : داستان ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف


بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : توجه و عشق ورزی به همه
نویسنده : خانم اکبری
ماهان وارد استدیو میشود:تواین دنیای زیبا                    هیچکس نمیشه تنها
                             وقتی که غصه داریم                یه دوست خوب هست باما
                             یه یار خیلی قوی                    مهربون و توانا
                             صداش کنین،همینجاست           میگیم(همه با هم)به نام خداااا
سلام بچه ها،آقا پسرا دختر خانوما ،خوش اومدین.خوبین خوشین....
تابان ( در حالی که  سر یه طناب که دور پای ملخ بسته شده تو دستشه و غرق بازیه تند تند میگه) : سلام سلام
تابان(دوباره مشغول بازی):بپر ... بپر دیگه ... آقا ملخه بپر...خانم ملخه بپر...ببین دارم به زبون خوش بهت میگم ملخ عزیز بپر
بی جنبه طناب رو می کشم پخش زمین بشیا...
ماهان : سلاااام آقا تابان چکار میکنی؟
تابان : کار خاصی نمی کنم خسته شدم ازبس تو کامپیوتر الکی حیوونا رو کشتم. گفتم یه بازی هیجان انگیز واقعی تجربه کنم
ماهان : آففرین پسر خلاق حالا چه بازیی هست ؟
تابان : ملخ بازی !
 ماهان : ملخ بازی  !؟ !؟ این چه بازییه دیگه ؟ بچه ها شما میدونین ملخ بازی چیه ؟ ( از بچه ها مقداری درباره بازی می پرسه )
تابان : آره قبول دارم بازی راحتی نیست، کلی گشتم یه دونه ابزار بازی پیدا کردم اوردم ببینم چقدر میپره! پرش با مانعش چجوریه ؟
ماهان : این چیه ای واای !!چرا ملخ بیچاره رو اوردی اینجا ؟ چرا پاشو بستی ؟
تابان : آخه پاش درد می کرد بستم خوب بشه ... ( با لحن شوخی  ) خوب معلومه دیگه می خواستم فرار نکنه  
ماهان : پاش کنده میشه !!!
تابان : عیب نداره دقت کردم دیدم چند تا پا اضافه داره خیلی براش دست و پا گیره. آخه ببین اسب هم میپره ، پرنده هم میپره تازه تو آسمون ( عکس پرنده ای و اسب در حال پرش رو نشون میده ) ولی انقدر سوسول بازی نداره دو تا پا هم داشته باشه بسشه دیگه
ماهان : اگه دست و پاشو بکنی بازیت که تموم شد بیچاره چکار کنه ؟ چجوری زندگی کنه ؟
تابان : عیب نداره فکر اونم کردم تازه فهمیدم علت اصلی اختراع دمپایی چی بوده! این مشکل خیلی راحت حل میشه
ماهان : یعنی چی ؟ میخوای حیوون بیچاره رو بکشی ؟
بجه ها کی تا حالا از این بازی ها کرده ؟
  در حین جواب دادن بجه ها تابان اضافه میکنه : مورچه گازی بازی ؟ اون سوسک گنده ها ؟ شکم قورباغه رو که دیگه حتما باز کردین؟ یعنی دستتون رو توآب تنگ نکردین با ماهی های  تو تنگ یه ذره دنبال بازی کنین ؟!
ماهان : تابان جان این بازی ها دیگه جیه ؟ این همه بازی خوب دلت میاد ملخ به این نازی به این مفیدی رو اذیت کنی ؟
تابان : ( با تعجب زیاد ) : ملخ مفید ؟ شما مثل اینکه اصلا اخبار نمی بینی ؟ این همه میگن حمله ی ملخها به زمینهای کشاورزی همه محصولات رونابود کرد ، سوسک ها عامل هزاران نوع بیماری هستند ( ادای اخبار گو ها  را در می اورد )
شما مثل اینکه دوست داری من یا از گرسنگی بمیرم یا مریض شم بیفتم گوشه خونه ؟ اصلا بگو ببینم تا حالا یه مورچه گازی گازت گرفته ؟ تا حالا پشه نیشت زده ؟ تا حالا یه مگس گیر داده بهت ؟
به این حیوونا میگن موذی ، موذی می دونی یعنی چی ؟ یعنی دو رو!!یعنی گول چشمای مظلومش رو نخور ، الان اینجا به نظر یه وری میبینه،بزار آزاد بشه تمام درختای حیاط رو برای شام میخوره
ماهان:پسر خوب بیا پای ملخ رو بازکن گناه داره.این روز عیدی بذار حال هممون خوب باشه،حتی این ملخ اسیر...
راستی بچه ها امروز عیده!(با هیجان زیاد)بچه ها هرچی میپرسم جواب بدید وبا من تکرار کنید...
ماهان:همه سرحالید          
بچه ها:بله
ماهان:همه خوشحالید                
بچه ها:بله
ماهان:چرا؟حالا همه باهم بگید
      عید اومده           عید اومده(2)
ماهان:امام دوستی اومده
بچه ها:عید اومده         عید اومده
ماهان:نجات هستی اومده         
بچه ها:عید اومده        عید اومده
ماهان:(بلند)حضرت مهدی اومده
بچه ها:عید اومده        عید اومده(4)
ماهان : ببیتن تابان جان اولا حیوون موذی یعنی حیوانی که داره ما رو اذیت میکنه بعد هم وقتی خشکسالی میشه چون غذا کم میشه و ملخها گرسنه میمونن به هر گیاهی که میبینن به چشم غذا نگاه میکنن اونوقت کشاورزا اونها رو از زمینهاشون دور می کنن یا با سمپاشی از بین می برن
اما این ملخ که آزاری به ما نرسونده تازه غذای همون پرنده های قشنگیه که تو آسمون پرواز میکنن
همه حیوونا حق زندگی دارند ما همه داریم با هم ،کنار هم زندگی میکنیم پس نباید انقدر بد به هر کس یا چیزی غیر از خودمون نگاه کنیم و همه چیزای غیر از خودمون رو زشت ببینیم .
( رو به بچه ها ) بچه ها کی تا حالا به یه حیوون کمک کرده ؟
خیلی خوبه که همه موجودات رو دوست داشته باشیم حالا چه حیوون باشه چه آدم مگه نه تابان ؟
تابان : ( با حالت زرنگی ) ببین دیگه قرار نشد تو روابط خصوصی من سرک بکشی به این کار میکن فضولی
ماهان : ( با حالت تعجب ) من چکار دارم به ارتباطات خصوصی شما ؟
تابان : چرا دیگه فکر کردی اگه مقدمه چینی کنی  من غیر مستقیم متوجه اشتباهم میشم (بعد با همون حالت زرنگی ادامه میده ):
حمید وداداشش؟! نیومدن یه چیزایی بگن ؟ گفته خودش چکار کرده ؟
ماهان : حمید؟ نه نیومده مگه چی شده ؟
تابان :چی شده ؟؟ مثلا هواسش نبوده  یه پاکت آّب میوه خالی کرده رو من تازه خیلی جلوی خودم رو گرفتم تنها که گیرش اوردم یه جفت پای ناقابل براش کشیدم تقصیر من نبود وزنش زیاد بود نتونست خودشو کنترل کنه با سر رفت تو دیوار ( خنده ) کلی با دوستام خندیدیم خیلی با حال بود
تازه بعد هم که کتکش رو از داداش بزرگش خوردم ...بعد اومده گزارش هم داده؟ ؟
(با تعجب زیاد ) : چقدر آدم کینه ای واقعا!!!!چقدر...
ماهان : ای وای چرا این کار رو کردی شما که خیلی پسر مهربونی هستی یادته اون روز به آقای رفتگر کمک کردی ، کل کوچه رو جارو زدی ؟ دوستات که دعوا میکردن از هم جدا کردی آشتیشون دادی ؟ آستین لباستم پاره شد ولی اصلا عصبانی نشدی ، خریدهای خانم امیری که همیشه توپاتو پاره میکنه اوردی براش دم در خونشون
تابان : ماهان دیگه شرمندم نکن خیلی خجال زده شدم راست میگی حالا که دقت میکنم می بینم میتونستم وقتی جفت پا انداختم دیگه هولش ندم که سرش بخوره به دیوار
ماهان : تاباااان ....
تابان : بیشتر که فکر میکنم میبینم نباید پامو میذاشتم جاوی راهش شایدم اصلا عمدا آّبمیوه روم نریخته اصلا اگر هم ریخته بود شاید فکر میکرده خیلی با هم رفیقیم خواسته باهام شوخی کنه یا هر چی دیگه ....چند قطره آّب میوه که دیگه ارزش نداره
ماهان : آفرین حالا شدی برادر خوب خودم همون پسر مهربون
نابان : ماهان خیلی جو منو گرفته یادم بنداز فردا با بچه ها تیم تشکیل ندیم
ماهان : یعنی چی ؟
تابان : هیچی برای تسویه حساب با یه سری بچه ها داشتیم چند نفری یه تیم می شدیم می خواستیم مدرسه رو بتکونیم...حالا خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم فکر کنم تا یه هفته دیگه از این کارا نکنیم خییییلی بده نباید کسی رو اذیت کرد
ماهان : خیلی خوب شما که تصمیمت رو یه هفته عقب انداختی بیشتر فکر کن شاید کلا بی خیال تیم شدی
البته فکرکنم داشتن دوستای زیاد که همشون باهم یه تیم باشن، به هم کمک کنن،باهم دعوا نکنن ومتحد باشن خیلی هم خوبه...به شرط اینکه کسی رو اذیت نکنن
(رو به بچه ها)اصلا بچه ها مگه همه ما باهم دوست نیستیم؟خوب بیاین باهم یه تیم بشیم.دستای همدیگر رو بگیرین،ما حالا یک گروه بزرگیم...میتونیم با محبت کردن و کمک کردن به فامیل،همسایه ها و هم محله ای ها گروهمون رو بزرگترهم بکنیم!
تابان(با تعجب):یعنی به نظرت عباس آقا سبزی فروش بداخلاق!باغبون پارک که هروقت میریم رو چمنا با بیل میفته دنبالمون هم میتونه دوست من باشه!!!!من که اصلا نمیتونم تصورشو بکنم.....
ماهان:(رو به بچه ها)خوب دیگه خیلی کار داریم.فقط بیاین اول با بچه های توی خونه خداحافظی کنیم.
بچه ها همینطور که دستای همدیگرو گرفتین دست تکون بدین و خداحافظی کنین.
(همه باهم)خداحافظ بچه ها           خداحافظ غنچه ها

مسابقه : انتقال آب با کلاه ناودانی که دو گروه به نوبت می آیند و زمان گرفته می شود مثلا هر گروه بتواند در 30 ثانیه چقدر آب جمع کنند.

 

ارسال نظر