بچه های آفتاب برنامه ششم

کد تولیدات موسسه: 53

تاریخ: شنبه< هشتم خرداد ماه 1395

موضوع برنامه : امانت داری/ هنردستان من : روش ساخت گل برای کاردستی گل/ قصه و نقاشی : داستان بهترین امانت دار/ انیمیشن دانشمندان بزرگ : ابن مقفع

بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع :امانتداری
نویسنده : خانم اکبری

تابان:سلام بچه های شاد و درس خون و شیطون
ماهان:سلام بچه های فعال و ورزشکار و مهربون
همه با هم:خوشحالیم از دیدنتون
تابان:(مشغول بازی با یک ماشین اسباب بازی قدیمی مثلا آبی رنگ می شود)قام قام......
ماهان:من و تابان امروز خیلی خوشحالیم آخه دیشب بابا جعبه یادگاریهای بچه گیش رو باز کرد و به ما نشون داد
تابان:من که اصلا باورم نمیشه بابا یه روزی قد من بوده
ماهان:واقعا؟!؟!
تابان:نههههه.یعنی می دونم اینقدری بوده،نمی تونم تصور کنم. یعنی مثلا صداش چه شکلی بوده؟ وقتی خرابکاری می کرده به مامانش چی می گفته؟؟(با هیجان زیاد)مامانش چی کار می کرده؟؟؟؟؟ دست باباش رو می گرفته با هم می رفتن کارنامه بگیرن، (دوباره با هیجان) بعدش چی می شده؟؟؟؟ هیییی... خلاصه خیلی دوست دارم بدونم.ذهنم خیلی مشغوله...
ماهان:یعنی ازهمه دوران بچگی بابا فقط همین جاش برات جالبه؟!
تابان:نه دقت کن پسرم،ایناش جالب تره
ماهان:خیله خب.می ذاری بقیه اتفاقات دیشب رو تعریف کنم؟
تابان:بله من که الان سرم شلوغه.شما به کارت برس(مشغول بازی با ماشینش می شود) قام قام
ماهان:خلاصه دیشب کلی چیزای جالب دیدیم و شنیدیم. آخرش هم بابا از تو جعبش به من اینو داد برای خودم(از داخل جیبش یک کیسه دسته دار با تعدادی تیله در می آورد و با ذوق می گوید:) یه کیسه تیله. به تابان هم این ماشین خوشگل رو داد
تابان:آره...به من یه ماشین سالم خوشگل،به شما هم یه مشت توپ شیشه ای ! بگو دلت خوش باشه... دوتاشون هم واقعا یادگاریهای قشنگی هستن،خیلی باارزشن. قااام قااام
ماهان:هرچی باشه هدیه بابامه،برا منم خیلی با ارزشه... من می خوام یادگاری نگهش دارم. با هیچ چی هم عوضش نمی کنم.
تابان:من یه پسر سرحالم                  غم ندارم تو این عالم
      حسابی گرم بازیم                    یه ماشین قشنگ دارم
بچه ها:تو بازیام یاد می گیرم            زندگی رو سخت نگیرم
تابان:ماشینمو مثل بابا                    پاک می کنم با دستمالم
      آب می ریزم تو موتورش          روغنشو چک می کنم
بچه ها:تو بازیام یاد می گیرم           زندگی رو سخت نگیرم
تابان:شبها تو پارکینگ می خوابه       منم توی تخت خوابم
      صبح که میشه زودی میرم        سوئیچشو برمی دارم
بچه ها:تو بازیام یاد می گیرم           زندگی رو سخت نگیرم
تابان:تو جاده یا دشت و کویر           تند میرم و غم ندارم
      هر موقع هرجایی باشم            زودی میاد به دنبالم
بچه ها:تو بازیام یاد می گیرم          زندگی رو سخت نگیرم
تابان:می خوام همش ماشینمو          پیش خودم نگه دارم
      هدیه بابا به منه                    ازته دل دوسش دارم
بچه ها:تو بازیام یاد می گیرم          زندگی رو سخت نگیرم
ماهان:بابا بچه بوده با دوستاش دور هم جمع می شدن کلی با این تیله ها بازی می کردن
تابان:همینه که همه جای تیله ها داغونو و کنده کنده است.بس که چند نفری بیچاره ها رو به درو دیوار کوبوندن
ماهان:(به بچه ها)من یه عکس از بچگی های بابام تو کیفمه.بذار نشونتون بدم!!(داخل جیبش را با اضطراب می گردد) نیست!!
تابان: چیه؟چی شده؟ چی نیست؟
ماهان:کیف پولم.کجا افتاده؟دم ماشین؟ کرایه رو حساب کردم؟نمی دونم... (به تابان)یه دقیقه این تیله ها رو نگه دار برم پیداش کنم
تابان:باشه بده من(بند کیسه را دور دست عروسک می اندازد)
(ماهان با عجله از کلاس خارج می شود)
تابان: ای بابا من حالا چجوری ماشین بازی کنم؟! دستم پره... آهان می ذارمش این لبه(در حالی که درب کیسه باز است آن را از دست عروسک باز کرده و لبه دکور می گذارد)
تابان:(مشغول ماشین بازی می شود)به مسابقات ماشین سواری خوش آمدید.ماشین آبی با سرعت حرکت می کنه.از همه ماشینا جلو زده.عجب سرعتی داره. سر پیچ می پیچه.وای ماشین چپ می کنه(ماشین به کیسه می خورد و تیله های توی کیسه روی زمین خالی می شود) وااااای اینا چرا ریخت؟! همش تقصیر توء ماشین سر به هوا. این همه جا برای چپ کردن باید رو کیسه ماهان چپ می شدی؟!؟! چه گندی زدم. آخ آخ اومد.
تابان:(به بچه ها) خودتون رو بزنین به اون راه. شعر بخونین شعر بخونین
بچه ها:تو بازیام یاد می گیرم         زندگی رو سخت نگیرم
ماهان:(وارد کلاس می شود)خدا رو شکر پیدا شد.پشت در مدرسه افتاده بود. اگه گم می شد....(متوجه تیله های روی زمین می شود و با ناراحتی زیاد)اینا چرا ریخت؟
تابان:(مثلا سرگرم بازی است و اصلا برایش مهم نیست)کدوما؟
ماهان:تیله هام. چرا مواظبشون نبودی؟ می خواستم نگرشون دارم
تابان:(با بی خیالی)به من چه؟
ماهان:من سپرده بودم بهت
تابان:نه نه الکی نگو!! گفتی یه دقیقه نگهشون دارم،منم یه دقیقه نگهشون داشتم. دیگه مسئول دیر کردن شما که نیستم
ماهان:چرا بهونه میاری؟ یه دقیقه، یه اصطلاحه. یعنی میگی نمی دونستی؟!
تابان: چرااااا، اینو که می دونم. ولی نگفتی واقعا فقط یه دقیقه نگهشون دارم یا داری از یه اصطلاح استفاده می کنی! من که سرم گرم ماشین بازی بود،شما باید بهم توضیح می دادی! روشنم می کردی!
ماهان:واقعا که!!!!! نمی دونم چی باید بهت بگم. نگاه کن نگاه کن...(چند تا از تیله هایش را از روی زمین جمع می کند) تیله های نازنینم. اینا خیلی کوچیکن،ممکنه قل خورده باشن و تو هر گوشه کناری رفته باشن.
تابان:قاااام قااام (آرام با خودش می گوید) دیگه هواست باشه درست چپ کنی هاااا
ماهان:حداقل بیا کمکم کن پیداشون کنم
تابان:(سر گرم بازی و خیلی بی تفاوت)خودت بگرد. من کار دارم
ماهان:خسته نشی؟! یه وقت زیر بار عذاب وجدا له نشی؟!
تابان:هرچی من هیچی نمی گم...مگه مسئولیت تیله های شما با منه؟!یعنی اگه الان چرخ ماشین من بشکنه تقصییر شماست؟ باید بیام یقه شما رو بگیرم؟! خیلی ناراحتی؟ تیله هات رو نمی ذاشتی اینجا بری حالا هم بیای سرمن غر بزنی.خودت مراقب وسایلت باش
ماهان:این تیله ها پیشت امانت بود! تمام مدارکم تو کیفم بود. اگه گم می شد حالا حالا ها باید از این اداره به اون اداره می رفتم. خب خیلی هول شده بوم. بعد هم فکر می کردم شما همینطور که اینقدر خوب از وسایلت نگه داری می کنی، همونطور هم مراقب امانتی منی
شعار بچه ها:نگه دارش امانته                  خراب بشه خیانته
تابان:من مراقب اسباب بازیامم چون مال خودمه. ولی لوازم شما مال من نیست که. به من هیچ ارتباطی نداره اگه هربلایی سرش بیاد
ماهان:مشکل همینه دیگه،وسایل منو و تو نداره دیگه...چه فرقی می کنه وسایل منم مثل وسایل شما
تابان:یعنی ماشین من مال شماهم هست؟! به جاش می خوای ماشین منو بگیری؟ (ماشینش را سفت بغل می کند) من نمی دم. ماشین خوشگلم مال خودمه
ماهان:نترس کسی نمی خواد ماشینت رو بگیره ازت. همینطور که شما ماشینت رو دوست داری،منم تیله هام رو دوست دارم. اگه شما از خراب شدن چیزات ناراحت میشی،منم ناراحت می شم. مگه منو شما چه فرقی با هم داریم
تابان:هه هه هه ...من منم، شما شما... خیلی با هم فرق داریم
ماهان:ما با هم برادریم اصلا همه ما آدمیم.نسبت به هم احساس مسئولیت نکنیم،اگه به هم کمک نکنیم،وقتی کسی بهمون احتیاج داره به دادش نرسیم که سنگ رو سنگ بند نمی شه
تابان:نشه به من ربطی نداره. من کاری که خودم درست بدونم می کنم. اصلا هرکاری دلم بخواد انجام میدم
ماهان:می دونی این حرفت یعنی چی؟
تابان:نه یعنی چی؟
ماهان:بیا تا بهت بگم
(چهار نفر از بچه ها را انتخاب می کند و در چهار سمت میزی که روی آن یک تشت آب است قرار می گیرند. داخل تشت یک ظرف لبه دار پلاستیکی یا هرجنس سبک دیگری است. این ظرف حکم قایق را دارد.درون ظرف تعدادی اشکال کاغذی اوریگامی مثل آدم،گل،پروانه و...قرار دارد)
ماهان:(به بچه ها)بچه ها تا میتونین محکم توی آب فوت کنین و به دیوارش آروم ضربه بزنین تا آب متلاتم بشه.
تابان:آخ جون آب بازی منم میام.
ماهان:باشه خوب دقت کن آخرش با هم آب بازی هم می کنیم. ما آدما توی دنیا مثل مسافرای این کشتی می مونیم که مدام تو زندگی بالا و پایین می ریم و خیلی هم ظریف و آسیب پذیریم.اگه تو دنیا کنار هم وپشت هم نباشیم به هم کمک نکنیم آسیب می بینیم.تو این کشتی دیگه فرقی نمی کنه کی باشی و کجاش باشی. بودن تو کشتی یه قاعده و قانونی داره که اگه همه مسافرا بهش عمل کنن کشتی به سلامت همشونو به مقصد می رسونه.کسی نمی تونه بگه نه من قبول ندارم من می خوام هر کاری دلم می خواد انجام بدم.من از همه بهتر و مهم ترم و خودش رو از بقیه جدا کنه چی میشه به نظرتون؟
تابان:حق داره خب.هر کار دلش می خواد می کنه
ماهان:(یکی از کاغذها را از درون ظرف برمی دارد و درون آب می اندازد)وقتی از بقیه جدا بشه تا هرجا خودش صلاح می دونه و به نظرش در حدشه بره،خب می افته توی آب
تابان:ا ا ا ا ... غرق شد که!!!!!
ماهان:وقتی از بقیه جدا شد خب تو دریا غرق میشه دیگه
تابان:حالا من چندتا دونه تیلت رو گم کردم ببین تا منو تو دریا غرق نکنی بی خیال نمیشی.
ماهان:یعنی میگی چند تاش هم گم کردی؟ اصلا باورم نمیشه
تابان:نه گم که نکردم ایشالا همش پیدا میشه.می دونی راستش تقصیر من نبود! یعنی خیلی تقصیر من نبود.بیشتر تقصیر ماشینم بود.داشتم باهاش بازی می کردم یهویی سرپیچ چپ شد روی کیسه تیله هات. دره کیسه رو هم خوب نبسته بودی همشون ریختن زمین.منم هول شدم،می خواستم دست پیشو بگیرم پس نیفتم که دعوام نکنی خودم رو زدم به اون راه
ماهان:من میگم آخه شما خیلی منظم و امانت داری.اگه  از اول بهم می گفتی و کمکم کرده بودی تا حالا همشونو پیدا کرده بودیم
تابان:آره من کلا خییییلی پسر فهمیده و خوبی هستم.حالا بی کار نشین هی سخنرانی کن.ببین چند تا دونه افتاده اون گوشه،من از اینجا دارم می بینم.برشون دار تا واقعا گم نشدن.
ماهان:کو؟ کجا؟دیدم دیدم...الان برشون می دارم
تابان:یکی هم اونجا بغل در افتاده.برو اونم بیار
ماهان:باشه اول بیا با بچه ها خداحافظی کنیم بعد تیله ها رو جمع کنیم.دوستای خوبم بیایم همه ، مواظب خودمون و سلامتیمون و پدر و مادر و همه چیزایی که خدا بهمون امانت داده باشیم. خداحافظ
تابان:بچه ها خداحافظ برین شنا یاد بگیرین که یه وقت تو دریا غرق نشین

مسابقه:
این مسابقه از دو گروه سه نفره تشکیل شده که همزمان بازی می کنند. دو سمت مقابل هم از یک سفره پلاستیکی مربع را یا علامت می گذاریم یا سوراخ می کنیم.(سوراخ باید نزدیک لبه سفره باشد.مثلا وسط یک ضلع و ضلع روبرویش،تقریبا نزدیک لبه سفره علامت گذاری شود)دو نفر از هر گروه که باید هم قد باشند انتخاب کرده و هر کدام یک گوشه سفره را می گیرند و آن را طوری می کشند که حالت یک میز صاف را پیدا کند.هر دونفر از هر گروه کنار علامت یا سوراخ سمت خودشان می ایستند. نفر سوم در حالی که یک تکه پلاستیک یا فوم سبک و قطور در دستش است،روبروی هم گروهی هایش و بین دو نفر از گروه دیگر می ایستد.
با شروع مسابقه تکه فوم دستش را نزدیک علامت گروه مقابل می گذارد و با ضربه زدن روی سفره آن را به سمت علامت خودش هدایت می کند.نفر سوم هر گروه آزاد است برای حرکت دادن فوم در هر طرف از سفره حرکت کند اما نباید به فوم دست بزند و باید فقط با ضربه زدن آن را راهنمایی کند.هر گروهی که زودتر فوم را داخل سوراخ مربوط به خودش انداخت،برنده است

 

ارسال نظر